درباره كتاب 'خبر لندری':
کارا لوئیس یکی از دانشآموزان کلاس آقای لارسن است. آقای لارسن یکی از معلمهای عجیب و غریب مدرسه است که همهی پدر و مادرها دعا میکنند که فرزندشان در کلاسبندی به کلاس او نیافتد!
آقای لارسن در اقدامی عجیب به کارا اجازه میدهد تا یک هفتهنامهی دانشآموزی منتشر کند. هفتهنامهی کارا به سرعت در مدرسه محبوب بچهها میشود اما مدیر مدرسه تلاش میکند تا مطالب هفتهنامه را بهانه کند و با استفاده از آن از شر آقای لارسن خلاص شود!
داستان با این جملات شروع میشود:
" "کارا لوئیس، من دارم با تو حرف میزنم!"
کارا لندری به مادرش جواب نداد. سرش شلوغ بود.
پشت میز تاشوی خاکستری رنگی در آشپزخانهی کوچکشان نشسته بود و دستهای کاغذ پاره جلوی رویش قرار داشت. او با توار چسب، تکهها را کنار هم میچسباند. کمکم کاغذها جای خود را در یک ورقهی تازه به پهنای 45 سانتیمتر پیدا میکردند. قسمت بالایی شکل گرفته بود؛ یک ردیف حروف منظم که بسیار با دقت نوشته شده بود تا شبیه حروف چاپی روزنامه باشد.
"کارا، عزیزم، تو قول دادی که دیگر این کار را نکنی. از آخرین بار، درس عبرت نگرفتی؟"
مادر کارا دربارهی اتفاقی که در مدرسهی قبلی افتاده بود صحبت میکرد؛ مدرسهای که بعد از رفتن پدرش، بیشتر مدت کلاس چهارمش را در آن گذرانده بود. آنجا مشکلاتی پیش آمده بود.
کارا با حواسپرتی گفت: "نگران نباش مامان." او غرق کارش بود.
کارا لندری فقط شش ماه بود که در کارلتون زندگی میکرد. از وقتی به این شهر آمده بودند - یعنی از ماه آوریل در کلاس چهارم - همه به او بیآعتنایی میکردند. خیلی هم طبیعی بود. دختر تیزهوش و ساکتی که همیشه تکالیفش را بهموقع انجام میاد و در همهی امتحانها نمرهی بیست میگرفت. او هر روز دامن چهارخانهی قهوهای و بلوز سفید تمیزی میپوشید؛ ثابت و بدون تغییر، درست مثل نقش کاشیهای کف اتاق ..."