درباره كتاب 'مزخرفات فارسی':
آنچه در این کتاب میخوانید گزیدهای است از یادداشتهایی که طی چندین سال در روزنامهها و رسانههایی چون اعتماد، وقایع تهرانیه و ایسنا زیر عنوان "شیرینی زبان" منتشر و در سایت خوابگرد بازنشر شده است. یادداشتهایی کوتاه که جنبه آموزش عمومی دارند و در آنها کوشیدهام، بدون وارد شدن به مباحث تخصصی، برخی ظرایف زبان فارسی روزمره را به زبان ساده و با کمی چاشنی طنز بیان کنم. توجه دادن کاربر عام فارسیزبان به فکر کردن به واژهها و اصطلاحات و نیز نگارش پاکیزه و شیوا مهمترین هدف من در این یادداشتها بوده است ... (برگرفته از مقدمه کتاب)
مطلب "هکسره حق مسلم ماست" با این جملات آغاز میشود:
"برایم پیام فرستاد که "چه آفتابه درخشانی!" پرسیم: "مگه آفتابه گرفتید؟ از این آفتابه مسیهای دکوری؟" جواب داد: "خاک تو سره بیذوقت کنن، آفتابه چیه!" برایش یک عدد زبان دراز با چشمک فرستادم و نوشتم: "مجید، دلبندم، خودت به جای آفتاب درخشان نوشتی آفتابه درخشان. در ضمن، سر من هم تهش ه نداره." جواب داد: "دسته بابات درد نکنه با این پسر بزرگ کردنش. اصلا برو گم شو!"
خیلی دوست داشتم همان لحظه بروم گم شوم، ولی طاقت نیاوردم و باز برایش نوشتم: "مگر بابای من دسته دارد؟" و چند تا چشم گرد و گشاد هم برایش فرستادم ..."