گلناز گرايلي: عالی بود. اونقدر کتاب رو دوست داشتم که تا فیلمش دراومد بلافاصله دیدم و الحق جز معدود فیلمهایی بود که تونسته بود بخوبی کتابش باشه
صفورا زواران حسيني: قصههای پایان جهان و ماجراهای تیره و تار و خیالی عجیب و غریب را دوست ندارم؛ اما این را دوست داشتم.
شيدا ميربرك كار: خیلی این کتاب رو دوست داشتم ، چرا شما گزینه ترسناک توی این باکس ندارید آخه ؟ واقعاً ترسناک بود تلخ هم بود آخرش اشکم رو در آورد واقعاً کی میدونه فردا چه اتفاقی می افته
محمود اسلاميان: کتاب در ابتدا گنگ به نظر میرسد؛ با شخصیتهای محدود (یک پدر و پسر) و فضایی مبهم چنان نچسب است که یادآور کتابهای بالزاک است اما وقتی فضای داستان با بارقههایی روشن شد، کنجکاو میشوی که آخرش چه میشود. وقتی خودم را در آخر داستان به جای پسرک تصور کردم به خودم لرزیدم و آن وقت بود که به اوج همذات پنداری رسیدم و این ناشی از قدرت نویسنده برای خلق این فضا و شخصیتهاست. در یک کلام عالی بود.
ژاسمن شاهنظري: نویسنده بسیار ریز بین بوده بسیار دقیق شرایط را تشریح میکند ولی متاسفانه جو کتاب تیره و منفی است
مجتبي ميرزا محمد: شب ها ترسیدم از تنهایی اما دست آخر من بودم و راهی که باید رفت ...
سميرا سرخيان: عالي بود، واقعا نشون ميداد كه با تمام نااميديها بايد اميدوار بود، خيلي دوسش داشتم
حميدرضا مراديان: كتاب فوقالعاده وحشتناك و تاثربرانگيز است ولي عشق پدر و فرزند بسيار عالي درآمده ...
مهدي صادقي: کتاب هیجان انگیز بود اما ترجمه آقای حسین نوش آذر افتضاح بود. یک مقدمه بسیار طولانی ۱۱ صفحه ای از مترجم به همراه بکاربردن اصطلاحات نامصطلع که خیلی از آنها حتی به گوشم نخورده بودند. واژه هایی مثل: شلتاق زدن، سواد شهر، چندک زدن، گل و شل، باسمه ای، استفاده از کلمه میت بجای جسد(فقط یکجا) و از این قبیل کلمات که به دفعات در طول ترجمه به طرز آزاردهنده ای برای خواننده ای که واژه های معال و شیک و مناسب را می شناسد استفاده شده اند. اگر داستان برام جذاب نبود مطمئنا با این ترجمه کتاب رو نمی خوندم
محمد موحدي: کتاب جالبی بود!
مهسا هوايي: بسیار زیبا و تأمل برانگیز بود. البته اول کتاب آنقدر سنگین بود که چند بار شروع کردم و نتوانستم ادامه بدهم ولی وقتی بالاخره توانستم روی غلتک بیفتم؛ بسیار لذت بردم
مژگان میرزابزرگ: جالب بود.
حامد صمدي: در زندگی روزانه به اندازه کافی استرس و ناراحتی داریم، لطفاً کتابی اش نکنید دیگر
پريسا احمدي: یه کمی توی سایت گشتم و فهمیدم "جاده" یکی از کتاب های مورد علاقه ی شماست،برای همین با لینک هایی که داده بودید راجبش بیشتر خوندم تا نظر "همین طوری" نداده باشم! ولی باز هم نظرم تغییر نکرد: تا نیمه کتاب به خودم میگفتم: پس کی داستان اصلی شروع میشه؟! ولی دیدم داستان اصلی همین توصیف هاست! (و من از توصیف زیاد،خوشم نمیاد!) برای منی که فضاهای گرم و و رنگارنگ و شاد رو می پسندم قرار گرفتن در محیط سرد و خاکستری "جاده" دلچسب نبود،ولی با این حال گرایشی داشت برای همسفر شدن با "بابا" و "پسرک"
مهديه نوروزيان: من کتابهای آینده تاریک را دوست دارم ولی هر کدام را که می خوانم با «دنیای قشنگ نو» مقایسه میکنم و هیچکدام موفق نمیشوند امتیازی بگیرند! این کتاب هم ایدهی مهمی نداشت فقط میخواست دهشتناک باشد.
محمد امين داوري: داستانش زیادی یکنواخت بود. جمله قشنگاش کم بود