ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
بخريد و بخوانيد ...
پی پی جوراب بلند (قطع جیبی)
نویسنده:
آسترید لیندگرن
ترجمه:
فرزانه کریمی
ناشر:
قدیانی
سال نشر:
1400
(چاپ
2
)
قیمت:
70000
تومان
تعداد صفحات:
192
صفحه
شابك:
978-600-08-0438-1
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 150 نفر
امتیاز كتاب:
(3.75 امتیاز با رای 12 نفر)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'پی پی جوراب بلند (قطع جیبی)':
پیپی جوراببلند، قهرمان داستان این سه کتاب که در یک مجلد منتشر شدهاند، دختر بچهای است با موهایی نارنجی به رنگ هویج که با کفشهایی بزرگتر از پاهایش راه میرود، شبها در حالی که سرش زیر لحاف و پاهایش روی بالش است میخوابد و تا دلتان بخواهد چاخان میکند. اما این همه ماجرا نیست.
پیپی پرزورترین دختربچهی روی زمین است. او خودش به تنهایی همراه با یک میمون (آقای نیلسون) و یک اسب و یک چمدان پر از سکههای طلا در کلبهای زندگی میکند. برای همین است که او قهرمان تامی و آنیکا، بچههای همسایه، و همه بچههای دنیاست.
کتاب اول این مجموعه که معروفترین کتاب پیپی هم هست، به ماجرای ورود پیپی به کلبه ویلهکولا و آشنایی و دوستیاش با تامی و آنیکا میپردازد.
داستان با این جملات آغاز میشود:
"زمانی در دور افتادهترین نقطه یک شهر کوچک، باغ سبز و پردرختی بود که بوتهها و شاخههای درختان آن بیش از حد رشد کرده و در هم فرو رفته بودند. در آن باغ، یک خانه قدیمی قرار داشت و در آن خانه، "پیپی جوراب بلند" زندگی میکرد. پیپی نه ساله و کاملا تنها بود. او نه پدر داشت و نه مادر. البته گلهای هم نداشت. چون در تنهایی میتوانست تا هر وقت که میخواست بازی کند و کسی به او نمیگفت که وقت خواب است؛ وقتی هم که دلش میخواست یک شیرینی خامهای بزرگ را ببلعد، کسی نبود که او را وادار کند تا روغن ماهی بخورد.
تا مدتی پیش، پیپی همراه پدرش بود. آنها خیلی به هم علاقه داشتند. خب، معلوم است که او یک مادر هم داشت. اما مدتها بود که پیپی چیزی از او به خاطر نمیآورد. آن وقتها که پیپی یک بچه کوچولو بود و توی گهواره میخوابید و آنقدر جیغ میکشید که هیچکس نمیتوانست به گهوارهاش نزدیک بشود، مادرش مرده بود ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!