ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
بخريد و بخوانيد ...
و باز هم سفر
نویسنده:
ناصر یوسفی
ناشر:
افق
سال نشر:
1402
(چاپ
10
)
قیمت:
325000
تومان
تعداد صفحات:
387
صفحه
شابك:
978-600-353-234-2
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 9 نفر
امتیاز كتاب:
(5 امتیاز با رای 1 نفر)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'و باز هم سفر':
مردم شهر از زمانی که به یاد داشتند این رسم را جرا میکردند. هر دختر یا پسری که به سن چهاردهسالگی میرسید باید به سفر بزرگ میرفت. این بخشی از قانون بزرگ شدن بود.
حالا هم برای سام، پونه و شوکا وقت سفر رسیده است. آنها از شهر بیرون میآیند و بر سر یک سهراهی از همدیگر جدا میشوند. هرکدام از بچهها نسبت به این سفر احساس خودش را دارد. یکی مدتها منتظر رسیدن این لحظه بوده، دیگری از سفر متنفر است و نمیداند برای چه باید شهرش را ترک کند. سومی هم این سفر خیلی برایش اهمیتی ندارد. حالا آنها هرکدام به راهی میروند و با ماجراهایی روبرو میشوند که قرار است باعث شود آنها بزرگ شوند ...
داستان با این جملات آغاز میشود:
"شوکا، سام و پونه به یک سهراهی رسیدند.
فکر کردند باید هرکدام راهی را انتخاب کنند.
چه فرقی داشت؟ هیچ تفاوتی بین جادهها نبود. باید هرکدام وارد جادهای میشدند و راهی را در پیش میگرفتند.
سام میخواست آخرین نفر باشد. شوکا به جادهای که روبهرویش بود نگاه کرد و با خوشحالی گفت: "من از این راه میروم."
پونه به جادهی سمت راست نگاه کرد و به سام گفت: "من هم از این جاده میروم. اما اگر میخواهی تو برو!"
برای سام فرقی نداشت. از جاده بدش میآمد. از سفر بدش میآمد. از این سفر اجباری ناراحت بود و از این رسم خشمگین! چه فرقی داشت؟ چپ یا راست. ترجیح میداد راهی را که آمده بود برگردد. اما باید میرفت. این قانون زندگیشان بود.
شوکا با دوستانش خداحافظی کرد و راه افتاد. از مدتها پیش منتظر این روز بود. آرزو داشت به سن 14 سالگی برسد و سفرش را آغاز کند. او همیشه رویای این سفر را در سر داشت ..."
نظر كسانی كه كتاب را خواندهاند:
نگار تقی زاده:
در یک کلمه: عاالی!