ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
بخريد و بخوانيد ...
گربه بلیتس
(Blitzcat)
نویسنده:
رابرت وستال
(Robert Westall)
ترجمه:
مسعود امیرخانی
ناشر:
نشر اسم
سال نشر:
1400
(چاپ
2
)
قیمت:
49000
تومان
تعداد صفحات:
304
صفحه
شابك:
978-600-96951-1-9
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 5 نفر
امتیاز كتاب:
(5 امتیاز با رای 1 نفر)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'گربه بلیتس':
جفری ونزلی افسر بلندپایهای در نیروی هوایی انگلستان است. خانواده ونزلی با شروع جنگ جهانی دوم، بچهگربهای را پیدا میکنند و نام او را "لرد گرت"، میگذارند. همنام یکی از فرماندهان اصلی جنگ انگلستان با ارتش هیتلر نازی. با بالا گرفتن آتش جنگ خانواده ونزلی برای امنیت بیشتر، خانه خود را در شهر ترک میکنند و به منزلی روستایی نقل مکان میکنند. همزمان سرگرد ونزلی هم به جبهه اعزام میشود. لرد گرت که فضای خانه جدیدش را دوست ندارد، سر و صدای بچههای قد و نیمقد خانواده ونزلی اذیتش میکند و از همه بالاتر دلش برای صاحبش تنگ شده، یکروز خانه را ترک میکند و به فکر اینکه میتواند او را در خانه شهری خانواده ونزلی بیابد، راهی سفر میشود. سفر لرد گرت اما با وقایع جنگ جهانی دوم گره میخورد و سرنوشت او را همراه زنان و مردانی میکند که مستقیم یا غیرمستقیم درگیر این جنگ خانمانسوز بودهاند ...
داستان با این جملات آغاز میشود:
"بیستوهفتم ماه می، گروهبان میلم، بعد از پشت سر گذاشتن یک شب ناآرام دیگر، از خواب بیدار شد. بیرون پاسگاه انتظامی یکنفرهاش، آفتاب بر رودخانه کوچکی میتابید که رقصکنان از میان روستا میگذشت. ناقوس برج بلند کلیسای بمینستر، ساعت هشت را اعلام کرد و با صدایش آرامش کبوترهای نشسته بر دیواره کلیسا را برهم زد. اسبی با گاری از جلوی پاسگاه گذشت؛ پوتیکو پوتیکو اسب و تلقتلوق گاری، میان خانههای عسلیرنگ طنین انداخت.
به نظر میرسید روز آرامی در پیش باشد، اما باد گرمی که از شرق میوزید، همچون رعدوبرق بیوقفهای در دوردست، غرش توپهای آلمانها را به گوش میرساند. آلمانیها، در ادامه پیشرویهایشان، به شهرهای بندری در شمال فرانسه رسیده بودند؛ آنها با عبور از کانال مانش به شهرهای بندری در جنوب انگلستان میرسیدند. پادشاه بلژیک تسلیم شده بود. نیروهای ارتش بریتانیا و فرماندهشان، لرد گرت، در اطراف دانکرک در تله دشمن گیر افتاده بودند که از بخت بد، پشت سرشان هم دریا بود ..."
نظر كسانی كه كتاب را خواندهاند:
ميچكا منصور:
دقیقا فضای کتاب همونطوری هست که دوست داشتم باشه مرسی