مجتبي ميرزا محمد: بی اغراق نبود و از خشونت کم نداشت. اما روان بود و شیرین و باورپذیر.
علي شفيعي: من از خواندن این کتاب لذت بردم و برای من در دسته کتابهایی قرار داشت که اشتیاق به خواندن و اتمام آن بسیار بالا بود. علیرغم تلخی اغراقآمیز داستان، بزرگداشت نهاد پاک انسانی در یک فضای ناپاک اهریمنی و پایمردی در حفظ این پاکی، درسهای بزرگی برای ما ایرانیان علاقهمند به ریشههای پارسیمان داشت.
شورا ابراهيمي: کتاب از نظر من سیاه و چندش آور بود
نسيم نشاط: بسیار سطحی بود اگر داستان واقعی بود و اگر داستان نویسنده بود در یک کلام مناسب فیلم هندی بود!!!
محسن قاسميان: تلخ ... تلخ و باز هم تلخ این کتابهایی که "فرهنگ زیبای ایرانی" را یادآوری می کنه منو یاد فیلم ممل آمریکایی میندازه . وقتی گوگوش به بهروز میگه :"تا حالا عاشق شدی؟" بهروز جواب میده :"لعنتی ما رو یاد چیزایی که نداریم ننداز"
ماندانا روياني: بعد از خواندن زمستان 62 (چون حافظهام با عدد مشکل دارد امیدوارم که اشتباه نکرده باشم) هر بار که از آقای فصیح کتابی خواندم، گفتم دیگه امکان نداره کتاب دیگری بخوانم و واقعا نمیدانم به چه امیدی هر بار کتاب جدیدی از ایشان را به دست میگیرم و مصرا تا آخر آنرا میخوانم و ناامیدتر از قبل میشوم. داستان خستهکننده و به شدت غیرقابلباور این کتاب را که کنار بذارم، از نظر ساختاری نیز شخصیتها تکراری و سفید و سیاه هستند و هیچ توجیهی بابت اعمالی که توسط آنها انجام میشود جز کلیشههای تکراری اینگونه داستانها وجود ندارد. من با کمال تاسف این کتاب را بسیار ضعیف میدانم.