بخريد و بخوانيد ...
فرار از کتابخانه‌ی آقای لمونچلو
اطلاعات كتاب در سایت آمازون

فرار از کتابخانه‌ی آقای لمونچلو

(Escape from Mr. Lemoncello's Library)
نویسنده: کریس گرابنستاین (Chris Grabenstein)
ترجمه: مژگان ایمانی
ناشر: پرتقال
سال نشر: 1403 (چاپ 34)
قیمت: 270000 تومان
تعداد صفحات: 340 صفحه
شابك: 978-600-8111-57-3
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كرده‌اند: 4 نفر
امتیاز كتاب: امتيازي كه كتاب از كاربران جيره‌كتاب گرفته  (5 امتیاز با رای 1 نفر)

امتیاز شما به این كتاب: شما هنوز به این كتاب امتیاز نداده‌اید

درباره كتاب 'فرار از کتابخانه‌ی آقای لمونچلو':

آقای لمونچلو، سازنده‌ی معروف‌ترین بازی‌ها و سرگرمی‌های بچه‌ها، تصمیم گرفته که پس از سال‌ها کتابخانه جدیدی در شهرشان بسازد و به بچه‌ها نشان دهد که کتاب خواندن و پرسه زدن در کتابخانه، می‌تواند به اندازه‌ی بازی‌های رایانه‌ای و اینور و آنور رفتن در اینترنت، لذتبخش و هیجان‌انگیز باشد. حتی بیشتر از آن!
کتابخانه‌ی آقای لمونچلو بسیار مجهز و پیشرفته است. آخر او با فروش بازی‌های مختلف خیلی پولدار شده و برای همین هم در ساختن کتابخانه سنگ‌تمام گذاشته است. برای شب افتتاحیه‌ی کتابخانه هم برنامه‌ریزی شده تا ده نفر از بچه‌های برگزیده مدرسه، شب را تا صبح در کتابخانه بگذرانند و پیش از بقیه مردم شهر از امکانات این کتابخانه استفاده کنند. اما وقتی کایل و دوستانش وارد کتابخانه می‌شوند، متوجه می‌شوند که آقای لمونچلو خواب دیگری برایشان دیده و با طراحی یک مسابقه بزرگ از آنها می‌خواهد تا راه خروج از کتابخانه را پیدا کنند و برنده‌ی بزرگترین بازی‌ای بشوند که تابه‌حال آقای لمونچلو طراحی کرده است!
داستان با این جملات آغاز می‌شود:
"کایل کیلی، برای یک هفته از بیرون رفتن محروم شد.
همه‌چیز با میان‌بر زدن از وسط بوته‌ی رز محبوب مادرش شروع شد. تیغ‌ها دردناک بودند، اما کایل توانسته بود با لگدکردن چندتا بوته‌ی خار و گل اطلسی، پنج ثانیه از برادر بزرگترش، مایک، جلو بیفتد.
کایل و برادرش، هر دو می‌دانستند که برای برنده‌شدن در مسابقه و پیدا کردن آخرین تکه از معما، باید به داخل خانه بروند.
کایل طبق قوانین بازی، میوه‌ی کاجش را پیدا کرده بود. او میوه‌ی کاج را برای تمام‌کردن مرحله‌ی "بیرون از خانه" نیاز داشت. کایل مطمئن بود که مایک هم به‌آسانی توانسته است "گل زردرنگ" را بچیند؛ ماه ژوئن بود و گل‌های قاصدک همه‌جا روییده بودند.
مایک فریاد زد: "بیخیال شو کایل! تو هیچ شانسی نداری." و هر دو با سرعت به‌سمت خانه دویدند ..."

نظر كسانی كه كتاب را خوانده‌اند:

 ريحانه عارف‌نژاد:  فرار از کتابخونه آقای لمونچلو حتی کتاب‌نخون‌ها رو هم کتابخون میکنه! من خیلی از این کتاب خوشم اومد باید حتما جلد بعدی شم بخونم.