درباره كتاب 'شبح سرگردان (رقص چنگیز کوهن)':
چنگیز کوهن کمدینی موفق و یهودی بوده که در سال 1944 به دستور یکی از افسران ارتش آلمان نازی، به همراه عدهای دیگر از یهودیان، به قتل رسیده. از آن زمان 24 سال میگذرد و او در تمام این مدت روح شاتس، افسری که فرمان کشتن او را صادر کرده، تسخیر کرده است!
شاتس حالا رئیس پلیس بخشی از آلمان پس از جنگ است. او به تازگی با پروندهی قتلهایی عجیب و گروهی مواجه شده و وظیفه دارد تا هرچه زودتر قاتل (یا قاتلین) را پیدا کند. اما او مشکل دیگری هم دارد. اینکه کوهن در خواب و بیداری بر او ظاهر میشود، در کارهای او دخالت میکند و همه چیز را با روحیه طنزآلود خود به مسخره میگیرد ...
داستان با این جملات آغاز میشود:
"احساس میکنم اینجا خانه خودم است. احساس میکنم این مکان و هوایی که آنها تنفس میکنند، از آن من است؛ این را فقط کسانی میتوانند درک کنند که به محیطی کاملا خو گرفتهاند و با آن درهمآمیختهاند. شبحی زیانآور و پر توش و توان؛ این شبح به قدری سمج و چنان فراگیرنده است که حضورش بر هر چیزی سنگینی میکند. البته، به سبب برخی ناآگاهیها، خوگرفتنها و ضعف حافظه، فرسودگیهایی بهوجود آمده است؛ زمان از موشها بهتر میتواند جایی را تر و تمیز و خالی کند و نمیتوان توقع داشت که آسمان آلمان ستاره زرد داوود را همیشه بر خود بیاوزید. این گنبد کبود جاودانه - که از درد جسدهای سوخته یهودیان، موقتا تیره شده - با وزش باد ملایمی، چهره خود را جلا میدهد و دیگر بار همهچیز زیبا میشود ..."