درباره كتاب 'سقوط فرشتگان':
داستان در انگلستان اواخر قرن نوزدهم میگذرد و در روزی آغاز میشود که ملکه ویکتوریا درگذشته است. دو خانوادهی کلمن و واترهاوس با یکدیگر همسایه هستند و در همین روز در قبرستان نزدیک محل سکونتشان یکدیگر را ملاقات میکنند. این ملاقات برای کیتی کلمن و گرترود واترهاوس که از زمین تا آسمان با همدیگر تفاوت دارند، آغاز روابطی نزدیک میان خود و خانوادههایشان است.
خانم کلمن درسخوانده و صاحب تفکرات مدرنی است که نشانهی پایان عصر ویکتوریا و آغاز دوران جدیدی است. او دخترش ماد را هم براساس همین طرز تفکر بزرگ میکند. در مقابل خانم واترهاوس تربیتی سنتی دارد و هنوز به آموزههای دورهی ویکتوریا پایبند است. او هم دخترش لاوینیا را براساس همین شیوه تفکر تربیت میکند. ماد و لاوینیا به بهترین دوستان یکدیگر تبدیل میشوند و این باعث نزدیکی دو خانواده به یکدیگر میشود ...
داستان با این جملات آغاز میشود:
"امروز صبح که از خواب بیدار شدم، همسرم کنارم نبود. اگرچه این به خواست خودم اتفاق افتاده بود، باز نمیدانستم چه حسی دارم - خوشحالم یا حیرتزده.
خب، با خودم گفتم این هم یک شیوهی جدید برای آغاز قرن جدید است و با به یاد آوردن شب گذشته حالت تهوع گرفتم.
خیلی عجیب بود. ریچارد کجای این خانهی بزرگ بود و چهطور قرار بود هر کداممان برگردیم سر جایمان. آدمهای اینجا در ریزهکاری این مسائل بسیار باتجربهتر از من بودند. باتجربهتر از هر دو ما. ریچارد برخلاف بلوفهایی که دیشب میزد، در پنهانکاری دستکمی از من ندارد. گرچه فکر میکنم خودش را مشتاق این کار نشان میدهد. خیلی مشتاق ..."