درباره كتاب 'هری پاتر و سنگ جادو (ویراست دوم)':
این کتاب اولین داستان از مجموعه داستانهای هری پاتر است. در این داستان خواننده برای اولینبار با هری پاتر آشنا میشود.
هری پسر یتیمی که پدر و مادرش را از دست داده، در شبی تاریک به خاله و شوهر خالهاش سپرده میشود تا از او مواظبت کنند و او را بزرگ کنند. هری در خانهی خالهاش خیلی سختی میکشد. خانوادهی خالهی هری بسیار پسرشان دادلی را لوس میکنند و در عوض هرچه دستشان میرسد به هری سرکوفت میزنند و او را اذیت میکنند.
اما پس از سالها، درست وقتی زمان مدرسه رفتن هری میشود اتفاقی میافتد. آدمهای عجیبی از راه میرسند و هری را با خود به شگفتانگیزترین مدرسهی شبانهروزی دنیا میبرند. به مدرسهی جادوگری هاگوارتز.
در هاگوارتز است که بالاخره هری متوجه میشود چه بلایی بر سر پدر و مادرش آمده و …
داستان با این جملات آغاز میشود:
"آقا و خانم دورسلی ساکن خانهی شمارهی چهار خیابان پریوت درایو بودند. خانوادهی آنها بسیار معمولی و عادی بود و آنها از این بابت بسیار راضی و خشنود بودند. این خانواده به هیچ وجه با امور مرموز و اسرارآمیز سر و کار نداشتند زیرا سحر و جادو را امر مهمل و بیهودهای میپنداشتند و علاقهای به این گونه مسائل نداشتند.
آقای دورسلی مدیر شرکت دریلسازی گرونینگز، مردی درشتاندام و قوی هیکل بود با گردنی بسیار کوتاه که سبیل بلندی داشت. همسر او، خانم دورسلی زنی لاغراندام بود با موهای بور و گردنی کشیده و بلند. بلندی گردنش بسیار برایش مفید بود زیرا بیشتر وقتش را صرف سرک کشیدن به خانهی همسایهها میکرد. آنها پسری داشتند به نام دادلی که به عقیده خودشان لنگه نداشت ..."