ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
بخريد و بخوانيد ...
تیزتر از دندان مار (مجموعه نایت ساید - کتاب 6)
(Sharper Than a Serpent's Tooth)
نویسنده:
سیمون آر.گرین
ترجمه:
زهره حقبین
ناشر:
ویدا
سال نشر:
1399
(چاپ
5
)
قیمت:
264000
تومان
تعداد صفحات:
238
صفحه
شابك:
978-964-2912-96-4
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 2 نفر
امتیاز كتاب:
(5 امتیاز با رای 1 نفر)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'تیزتر از دندان مار (مجموعه نایت ساید - کتاب 6)':
اسم من جان تیلور است. من یک کارآگاه خصوصیام در نایت ساید. شهری تاریک و پنهان در قلب لندن. جایی که هیچ وقت نور خورشید نمیتابد و هر چیزی به بهایی خاص به فروش میرسد.
جای مناسبی برای سفر یا زندگی نیست. شاید باورتان نشود که من بخواهم چنین جایی را از نابودی نجات بدهم. آن کسی که قرار است آنجا را از بین ببرد کسی به غیر از مادر گم شدهی من نیست. اما من جلوی او را میگیرم. من اینجا به دنیا آمدهام اینجا زندگی کردهام و دوستان زیادی پیدا کردهام.
من تنها کسی هستم که میتواند جلوی او را بگیرد. نباید بگذارم پیشگویی او به حقیقت بپیوندد و نایتساید محکوم به نابودی شود. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"خیلیها میگویند استرنجفلوز قدیمیترین رستوران جهان است، به همین خاطر در تمام این سالها چیزهای زیادی به خود دیده است. برای همین وقتی که من و سوزی تیرانداز یک دفعه غرق در خون، نیمهزنده و با لباسهای تکهپاره، آنجا ظاهر شدیم، بیشتر مشتریهای رستوران حتی خم به ابرو هم نیاوردند. من و سوزی محکم روی کفپوش چوبی رستوران افتادیم و کمی طول کشید تا نفسمان سر جایش آمد. در سفری که به گذشته داشتیم، اتفاقهای زیادی برایمان افتاده بود، مثل وقتی که فرشتهها برای مبارزه علیه شیطانهای پیت ما را در اختیار گرفته بودند. احساس میکردم که شدیدا به کمی استراحت احتیاج دارم. الکس موریسی، مالک استرنج فلوز، رئیس رستوران و موی دماغ، پشت پیشخوان ایستاده بود و به شدت تلاش میکرد لیوانی را که احتیاج به تمیز کردن نداشت، تمیز کند. بعد یکدفعه چشمش به ما افتاد ... "
نظر كسانی كه كتاب را خواندهاند:
هيلا نصرتي:
ميتونم بگم يك ذهن فوقالعاده باهوش و تيز همچين چيزي رو نوشته!