ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
شناسنامه محصول
آرش و تهمینه
نویسنده:
سیامک گلشیری
ناشر:
افق
سال نشر:
1398
(چاپ
3
)
قیمت:
21000
تومان
تعداد صفحات:
152
صفحه
شابك:
978-964-369-810-2
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 36 نفر
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'آرش و تهمینه':
آرش که همراه با خانوادهاش به پارک رفته، در تاریکی شب وارد کاخ متروک "هشتبهشت" میشود و به اتاقی عجیب راه پیدا میکند. در آنجا دختری به نام تهمینه ادعا میکند که قرار است همان شب شاه سلیمان به کاخ بیاید و به فرمان او پدر تهمینه را که یکی از سرداران شاه است گردن بزنند. آرش با سردرگمی پی میبرد پا به جهانی گذاشته که فرسنگها از جهان خودش فاصله دارد و همین دستمایهی اتفاقاتی ناخواسته است. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"همینکه پایمان را گذاشتیم توی پارک، لحظهای تمام آسمان روشن شد و بعد صدای غرشآسای رعد و برق همهجا پیچید؛ آنقدر بلند بود که فکر کردم حالا زمین شکاف برمیدارد و همهی ما را میبلعد. کمی بعد باران گرفت. قطرههای درشت باران محکم به سروصورتمان میخورد. مادرم گفت: "برگردیم تو ماشین."
پدرم که دست خواهرم را گرفته بود، گفت: "کجا برگردیم! بذار بچهها یهخرده بارون بخورن."
لبخندش را که دیدم، سرم را رو به آسمان بلند کردم و گذاشتم صورتم خیس خیس بشود. شنیدم که مادرم میگفت: "الان همهمون مثل موش آبکشیده میشیم."
چشمم به مردی افتاد که داشت با عجله از کنارمان رد میشد. چیزی را شبیه کیسه روی سرش گرفته بود و میرفت طرف در. مادرم گفت: "من مرجانو میبرم تو ماشین. شماها بمونین زیر بارون." ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!