درباره كتاب 'درخت پرتقال':
کتاب مجموعه 4 داستان از نویسنده مشهور مکزیکی است. هر یک از داستانهای این کتاب به وقایعی تاریخی میپردازد که در واقعیت به نوعی دیگر اتفاق افتاده و در جهان داستان فوئنتس به شیوه دیگر رقم میخورند. در یکی از داستانها او مایاها را بر اسپانیاییها پیروز میکند، در حالی که در واقعیت این اسپانیاییها بودند که مکزیک را فتح و قوم مایا را ساقط کردند. در داستانی دیگر او سرنوشت کریستف کلمب، کاشف نامدار قاره آمریکا را به دلخواه خود تغییر میدهد و او را به جزیرهای بهشتی میفرستد که در آنجا تا زمان معاصر زنده میماند و شاهد زیادهخواهی جهان صنعتی به بهشت کوچک خود است.
مترجم کتاب در پیشگفتار خود اشاره میکند که: "... فوئنتس تاریخ خود را میسازد و عناصرش را به هنر ذوق و خلاقیت در هم میتند تا روایتی ادبی از تاریخ بیافریند. از دیدگاه فوئنتس، تاریخ دستنوشتهای است که وقتی پاک شود، پس پشتش دستنوشته دیگری نمایان میشود که آن نیز خود پوششی است بر چهره روایتی دیگر ..."
اولین داستان کتاب با عنوان "دو کرانه" با این جملات آغاز میشود:
"من تمام اینها را دیدم. فرو ریختن شهر باشکوه آزتکها را در میان نجوای کوسها، برخورد فولاد را بر سنگ سخت و آتش توپهای اسپانیایی را. آب سوخته دریاچه را دیدم، همان دریاچهای که سنگ بنای تئوچیتیلان بزرگ بر آن نهاده شد، دو برابر وسیعتر از کوردویا.
معابد، نمادهای مذهبی، نشانهای افتخار همه در هم شکستند. خود ایزدان نیز در هم شکستند. و ما بومیان، از فردای روز شکست، با سنگهای معابدمان مشغول برافراشتن کلیساهای مسیحی شدیم. با کمی کنجکاوی و حتی چشمانی کمسو هم میتوان نقوش جادویی ایزد شب را در پای ستونهای کلیسای اعظم شهر مکزیکو پیدا کرد: نقش آینه دودزای تسکاتلیپوکا. این عمارتهای نوساخته پروردگار یکتای ما چقدر دوام خواهد آورد؟ عمارتهایی برافراشته بر ویرانههای نه یکی، بلکه هزاران ایزد. یعنی به اندازه نام تمامی این ایزدان دوام خواهد آورد: باران، آب، باد، آتش، آشغال ..."