زهرا آقایی: کتاب بسیار خوبی بود. ترجمهی آقای نجف دریابندری هم بینظیر بود. برای عده زیادی از مردم شب شیرینترین قسمت روز است. ... باید طرز نگاه مثبتتری اتخاذ کنم و سعی کنم بازماندهی روز را دریابم. چه حاصلی دارد که مدام به پشت سرمان نگاه کنیم و خودمان را سرزنش کنیم که چرا زندگیمان آنطور که میخواستهایم از آب در نیامده؟ واقعیت سرسخت، مسلما برای امثال بنده و شما، این است که چارهای نیست، جز اینکه سرنوشت خودمان را به دستِ آن آقایان برجستهای بسپاریم که در مرکز این دنیا قرار دارند و خریدار خدمات ما هستند. فایدهاش چیست که اینقدر نگران باشیم که برای راه بردن زندگی خودمان چه کارهایی میتوانستیم بکنیم یا نمیتوانستیم بکنیم؟ کافی است که امثال بنده و شما دستکم سعی کنیم سهمی که به سرمایهی این دنیا اضافه میکنیم، حائز حقیقت و ارزش باشد. اگر هم عدّهای از ما حاضرند در زندگی فداکاری زیادی از خودشان نشان بدهند تا این قبیل آرزوها را دنبال کنند، مسلما خود این امر، نتیجهاش هر چه باشد، اسباب افتخار و ارضای خاطر است.
مریم خسروی: تازه کتاب را شروع کردهام اما از همان مقدمهی مترجم بیوقفه دارم میخوانم و لذت میبرم، ترجمهی بینظیر و لذتبخش آقای دریابندری و میزان اشرافشان به سبک نویسنده قطعا در لذتی که از خواندن متن نصیب خواننده میشود بیتاثیر نیست. به نظرم یکبار باید خوانده شود تا داستان را بدانیم و بار دوم برای لذت بردن از تکرار و درک لحظات ظنز و خاص داستان است.
محمود اسلاميان: پس از کتاب منظرهی پریده رنگ تپهها، این دومین کتابی است که از ایشی گورو خواندم و کتاب بعدی فهرستم کتاب هرگز رهایم نکن است. اما این کتاب ... در برخی از سطور، استیونز پیشخدمت(باتلر)، حرصم را در آورد اما تعاملات و گفتگوهایش با میس کنتن لحظات نابی را خلق کرده است. ترجمه هم که بینظیر بود ... خواندنش را به شدت توصیه میکنم.