بخريد و بخوانيد ...
متل کالیویستا
اطلاعات كتاب در سایت آمازون

متل کالیویستا

(Front Desk)
نویسنده: کلی یانگ (Kelly Yang)
ترجمه: مهتا مقصودی
ناشر: پرتقال
سال نشر: 1403 (چاپ 8)
قیمت: 279000 تومان
تعداد صفحات: 320 صفحه
شابك: 978-600-462-403-9
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كرده‌اند: 1 نفر
امتیاز كتاب: امتيازي كه كتاب از كاربران جيره‌كتاب گرفته  (تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)

امتیاز شما به این كتاب: شما هنوز به این كتاب امتیاز نداده‌اید

درباره كتاب 'متل کالیویستا':

میا تانگ توی زندگی‌اش کلی مساله داره که باید مخفی‌شان کند:

اول: اینکه میا به جای یک خانه دنج، توی یک مسافرخانه زندگی می‌کنه. او که تازه ده سالش شده، هر روز وقتی پدر و مادرش که هر دو مهاجر هستند، مشغول نظافت اتاق‌های مهمان‌پذیر می‌شوند، مدیریت میز پذیرش مسافرخانه را بر عهده می‌گیرد و به کارهای ساکنین آنجا رسیدگی می‌کند.

دوم: پدر و مادر میا مخفیانه به مهاجران غیرقانونی کمک می‌کنند و به آنها در اتاق‌های مسافرخانه پناه می‌دهند. اگر مدیر نامرد مسافرخانه، آقای یاو، از این ماجرا بو ببرد که آنها بدون اینکه پولی بگیرند به مهاجران غیرقانونی اجازه می‌دهند تا شب را در اتاق‌های خالی مسافرخانه به صبح برسانند، مطمئنا خانواده تانگ به خاک سیاه خواهد نشست!

سوم: میا دلش می‌خواهد که نویسنده بشود. در حالی که مادرش فکر می‌کند او باید به درس ریاضی بچسبد و ممکن نیست که بتواند با ادبیات انگلیسی به جایی برسد، میا در رویای نویسنده شدن است و نمی‌داند آیا بالاخره می‌تواند به مادرش ثابت کند که اشتباه می‌کند یا نه.

خلاصه اینکه میا در این وضعیت پیچیده کلی باید حواسش جمع، عزمش جزم و بختش یار باشد تا این سال تحصیلی را به سلامت بگذارند، شغلش را از دست ندهد، همچنان به مهاجرها کمک کند و ... یک قدم به نویسنده شدن نزدیک شود.

(مخاطب کتاب گروه سنی 9 تا 11 سال در نظر گرفته شده است)

داستان با این جملات آغاز می‌شود:

"پدر و مادرم گفته بودند آمریکا جای حیرت‌انگیزی است؛ جایی که می‌توانیم برای خانه‌مان سگ نگهبان بگیریم، هر کاری که دلمان می‌خواهد بکنیم و آن‌قدر همبرگر بخوریم تا شبیه همبرگر بشویم. از میان همه‌ی خوبی‌های آمریکا تا حالا فقط همبرگر گیرمان آمده است، اما من همچنان امیدم را زنده نگه داشته‌ام و انصافا هم آمریکا همبرگرهای خوشمزه‌ای دارد.

بهترین همبرگر عمرم را پارسال تابستان در مرکز فضایی هاوستن خوردم. قرار نبود آن‌جا چیزی بخوریم. همه می‌دانند غذای موزه پنجاه هزار برابر گران‌تر از غذاهای بیرون است، اما وقتی از کنار یک کافه رد می‌شدیم بوی ژامبون سرخ شده‌اش به مشامم خورد و زانوهایم شل شدند. حتما پدر و مادرم صدای قار و قور شکمم را شنیده بودند، چون کمی بعد دیدم مامانم دارد کیفش را برای پیدا کردن سکه‌ها زیر و رو می‌کند.

پولمان فقط به یک همبرگر می‌رسید و باید آن را با هم تقسیم می‌کردیم، ولی چه برگری بود! یک ساندویچ کت و کلفت با ژامبون‌های واقعی، مایونز و خیارشور! ..."

تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!