بخريد و بخوانيد ...
پلو خورش

پلو خورش

نویسنده: هوشنگ مرادی‌کرمانی (Houshang Moradi Kermani)
ناشر: معین
سال نشر: 1399 (چاپ 15)
قیمت: 22000 تومان
تعداد صفحات: 160 صفحه
شابك: 978-964-7603-48-5
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كرده‌اند: 113 نفر
امتیاز كتاب: امتيازي كه كتاب از كاربران جيره‌كتاب گرفته  (3.2 امتیاز با رای 15 نفر)

امتیاز شما به این كتاب: شما هنوز به این كتاب امتیاز نداده‌اید

درباره كتاب 'پلو خورش':

مجموعه 21 داستان کوتاه.
داستان "دوربین عکاسی" با این جملات آغاز می‌شود:
"میمون کوچولو، توی قفس، کارهای بامزه می‌کرد. بالا و پایین می‌پرید. می‌پرید روی سر و گردن مادرش، دست‌هایش را بالا می‌گرفت. کج و راست می‌شد. می‌خندید. اخم می‌کرد، می‌رقصید. از میله‌های میان قفس آویزان می‌شد. چشم‌هایش را تنگ و گشاد می‌کرد و پیام ازش عکس می‌گرفت. مردم دور قفس جمع شده بودند و به کارهای میمون می‌خندیدند.
پیام سر شوق آمده بود و تند و تند عکس می‌گرفت. آن قدر خم و راست شد و دور و بر قفس دوید و چرخید و عکس گرفت که شلوارش شل شد و نزدیک بود از پایش بیافتد. سر پاچه‌های شلوار می‌رفت زیر پاهایش. نمی‌توانست خوب راه برود. دوربین را گذاشت کنار قفس که شلوارش را بالا بکشد و کمربندش را سفت کند. میمون در یک آن، دستش را از میان میله‌های قفس پیش آورد و دوربین را برداشت و برد توی قفس ..."

نظر كسانی كه كتاب را خوانده‌اند:

 سيمين عارف‌نژاد:  از خواندن کتاب‌های آقای مرادی کرمانی سیر نمی‌شوم و مفتخرم که همه‌ی کتاب‌های ایشان را می‌شناسم

 آريانا طاهرزاده:  وقتي يك كتاب مجموعه داستان هست، نميشه راحت ارزيابيش كرد، هر داستان رو جدا جدا بايد نظر داد.
ولي در كل مثل خيلي از كتاب‌هاي آقاي مرادي كرماني زيبا بود. داستان پلو خورش از اين كتاب نوعي داستان بود كه با اينكه خوب تموم ميشه، غمي ته دل آدم ميمونه.

 پگاه ايزدپناه:  يادم مي آيد كه مادرم دختر دايي پيري داشت كه من در دوران بچگي شيفته كلامش بودم وقتي كه مي ديديمش مي نشستم وبه تمام صحبت هاش گوش مي دادم، از سر كوچه رفتن و خريد كردن تا خاطرات بچگيش ،وقتي هم كه ايناتمام ميشد مجبورش مي كردم كه برام قصه بگه . نرمي داستان هاي اين كتاب كلام و حتي صداي اون خانم پير را به يادم مي آورد

 وحيده اسدي:  به خاطر حس نوستالژیکی که نسبت به داستان خمره هوشنگ مرادی کرمانی داشتم این کتابو سفارش دادم. به فوق‌العادگی داستان خمره نبود ولی بازم دوستشون داشتم.