بخريد و بخوانيد ...
طلسم بِِین (مجموعه آخرین شاگرد - کتاب دوم)
اطلاعات كتاب در سایت آمازون

طلسم بِِین (مجموعه آخرین شاگرد - کتاب دوم)

(The Last Apprentice: Curse of the Bane (Book 2))
نویسنده: جوزف دیلینی (Joseph Delaney)
ترجمه: مریم منتصرالدوله
ناشر: افق
سال نشر: 1401 (چاپ 8)
قیمت: 135000 تومان
تعداد صفحات: 416 صفحه
شابك: 978-964-369-805-8
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كرده‌اند: 1 نفر
امتیاز كتاب: امتيازي كه كتاب از كاربران جيره‌كتاب گرفته  (تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)

امتیاز شما به این كتاب: شما هنوز به این كتاب امتیاز نداده‌اید

درباره كتاب 'طلسم بِِین (مجموعه آخرین شاگرد - کتاب دوم)':

در تالارها و سردابه‌های زیر زمین، موجودی کمین کرده که محافظ هرگز نتوانسته آن را نابود کند. موجودی به نام بین. اما بین تنها دشمن مردم منطقه نیست. گوییزیتر هم از راه می‌رسد و با هرکس و هرچیز که جلوی قدرت تاریکی و کارهای شیطانی‌اش را بگیرد، مبارزه می‌کند. توماس وارد و محافظ باید برای جنگ پیش روی‌شان آماده شوند. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)

داستان با این جملات آغاز می‌شود:

"وقتی صدای جیغ اول را شنیدم، برگشتم و گوشم را گرفتم و آن‌‎قدر فشار دادم که سرم درد گرفت. آن موقع نمی‌توانستم کاری کنم. هم‌چنان صدا را می‌شنیدم، صدای راهبی بود که عذاب می‌کشید. مدتی طول کشید تا صدایش قطع شد.

من در انباری بودم و در تاریکی آن‌جا از شدت ترس به خودم می‌لرزیدم و به صدای باران که به پشت‌بام می‌خورد گوش می‌دادم و سعی می‌کردم نترسم و شجاع باشم. شب بدی بود و انگار اوضاع رفته‌رفته بدتر هم می‌شد.

ده دقیقه بعد، چاه‌کنی با شاگردش از راه رسیدند و من برای استقبال از آن‌ها به سمت در هجوم بردم. هر دوی آن‌ها خیلی گنده بودند، آن‌قدر که من به‌سختی به شانه‌هایشان می‌رسیدم.

چاه‌کن با لحنی که انگار عجله داشت، پرسید: "خب پسر، آقای گرگوری کجاست؟"

فانوس را بالا آورد و با دقت وراندازم کرد. نگاهش تیز و دقیق بود. انگار هیچ‌کدام بیخودی آن‌جا نیامده بودند.

همان‌طوری که سعی می‌کردم به اعصابم مسلط باشم و صدایم ضعیف و لرزان به‌نظر نیاید، گفتم: "حالش خیلی بد بود. بدجور سرماخورده بود و طول هفته‌ی گذشته در رختخواب بوده و برای همین منو فرستاده. اسمم تام وارده. شاگردشم."

چاه‌کن فوری سرتاپایم را ورنداز کرد، انگار می‌خواست توانم را برای کارهای بعدی بسنجد. بعد یکی از ابروهایش را آن‌قدر بالا برد که زیر توک کلاهش که هنوز از آن آب می‌چکید، پنهان شد ..."

تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!