درباره كتاب 'طوفان دریا':
توصیفی که کنراد در این کتاب از طوفان در دریا ارائه میدهد، به واسطه نثر استواری که دارد، بسیار جاندار است. نظر هنری جیمز که گفته بود کنراد بهترین تصویر دریا را در عرصه رمان به ما ارائه داده، تعریف دقیقی است؛ چون کنراد این کار را بسیار قدرتمندتر از نویسندهای چون هرمان ملویل انجام داده است. نثر او حتی در توصیف لحظات اوج طوفان خردکننده، برعکس رمانهای بازاری و حادثهای، درونگراست. انبوهی از صفات و قیدها و افعال که کنراد به دور از هرگونه تصنع و به شکلی کاملا طبیعی در وصف طوفان به کار میگیرد، تاملبرانگیز است و حتی در لحظاتی که توصیف راوی به نظر به طور کامل از جهان بیرونی است، لحظهبهلحظه بیشتر و بیشتر خواننده را به درون سوق میدهند (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"شکل و شمایل مکور، ناخدای کشتی نان-شان، آینه تمامنمای ذهنش بود: در ظاهرش هیچ خصلت بارزی که گویای قاطعیت یا حماقت باشد وجود نداشت؛ اساسا هیچ ویژگی بارزی نداشت؛ کاملا معمولی، بیخیال و خونسرد بود.
تنها خصلتی که میشد گفت ظاهرش گاهی به طرف مقابلش القا میکرد، کمروییاش بود؛ در ساحل، در دفاتر تجاری مینشست، با صورتی آفتابسوخته و لبخندی محو، و به کف زمین چشم میدوخت. وقتی سر بالا میکرد، مشخص میشد که چشمانی آبی و نگاهی نافذ و صریح دارد. موهایی بلوند و بسیار ظریف داشت که از این شقیقه تا آن شقیقه، گنبد تاس فرق سرش را به شکل ابریشمی کرکمانند دوره کرده بود. بالعکس، موهای صورتش، حناییرنگ و فروزان، شبیه تودهای سیم مسی بود که تا روی خط لبش کوتاه و اصلاح شده بود؛ اما هر چقدر هم که موهای صورتش را کوتاه میکرد، وقتی سرش را حرکت میداد، پرتوهایی شبیه نور شعله آتش بر گونههایش میدرخشید ..."