بخريد و بخوانيد ...
پسر کاملا جدید
اطلاعات كتاب در سایت آمازون

پسر کاملا جدید

(Brand New Boy)
نویسنده: دیوید آلموند (David Almond)
ترجمه: شهلا انتظاریان
ناشر: ایران‌بان
سال نشر: 1401 (چاپ 2)
قیمت: 180000 تومان
تعداد صفحات: 288 صفحه
شابك: 978-600-188412-2
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كرده‌اند: 1 نفر
امتیاز كتاب: امتيازي كه كتاب از كاربران جيره‌كتاب گرفته  (تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)

امتیاز شما به این كتاب: شما هنوز به این كتاب امتیاز نداده‌اید

درباره كتاب 'پسر کاملا جدید':

یک روز، در میانه‌ی سال تحصیلی، پسری به نام جورج، همراه با یک خانم و آقا، وارد مدرسه‌ای معمولی شدند. جورج پسر خوبی به نظر می‌رسید با چشمان آبی بی‌حالت و موهایی نرم و روشن. از لحظه‌ی ورود جورج به کلاس، بیشتر بچه‌ها از او خوش‌شان آمد. در کلاس ریاضی، جورج از همه باهوش‌تر بود و انگار هیچ‌کسی نمی‌توانست از او جلو بزند. هر پاسخ درستی که می‌داد، یکی از همراهانش، با لبخند، چیزهایی توی دفترچه‌اش یادداشت می‌کرد. اما در کلاس انشا، جملاتی که جورج نوشت خیلی خشک و رسمی از آب درآمد و همه‌ی بچه‌ها را متعجب کرد. با وجود این، مدیر مدرسه و همراهان جورج مدام به هم نگاه می‌کردند و لبخند می‌زدند.

حالا بچه‌های معمولی این مدرسه‌ی معمولی احساس می‌کردند که یک پای ماجرا می‌لنگد؛ چرا در تمام مدت روز، چند نفر باید مراقب جورج می‌بودند؟! یا چرا جورج بعضی جملات را مدام تکرار می‌کرد؟ بعد از روی دادن اتفاقات بسیار، در روز پایانی مدرسه، قرار شد پرده از این ماجرا برداشته شود. برای همین چمدانی به مدرسه آورده شد و بعد از باز شدن دَرِ آن، بچه‌ها در کمال تعجب، با چیزی مواجه شدند که حتی تصورش را هم نمی‌کردند: بدن از هم جداشده‌ی جورج داخل چمدان چیده شده بود! بله، جورج یک پسر کاملاً جدید بود! یک ربات پیشرفته که حالا باید دوباره به شرکت ربات‌سازی برمی‌گشت تا پیشرفته‌تر شود. اما بیلی، لوئیس، ماکسی و دنیل که از این اوضاع اصلاً راضی نبودند، جورج را دزدیدند (و به عبارتی او را نجات دادند) زیرا می‌خواستند همچنان با او دوست بمانند! ... (برگرفته از معرفی کتاب در وب سایت کتابک)

داستان با این جملات آغاز می‌شود:

"ابتدا فکر می‌کنیم بچه‌ای مثل خود ما است. البته که این فکر را می‌کنیم. پس چه فکر دیگری بکنیم؟ در یک صبح دوشنبه می‌آید، در آخرین هفته از ترم ایستر. در وسط جلسه. خانم هولیهان ترتیبش را داده است. فهمیدیم او به دلیلی هیجان دارد. کت‌ودامن پشمی سبز با کفش ورنی پاشنه‌بلند پوشیده و کل مویش را حلقه‌حلقه کرده است. طوری مرتب به در پشت راهرو نگاه می‌کند که انگار منتظر بازشدنش است.

او باز همان حرف‌های تکراری را می‌گوید. در مورد قلدری و اینکه چه چیز وحشتناکی است.

از ما می‌پرسد: "قبول ندارید؟"

البته که قبول نداریم.

می‌گوییم: "بله، خانم هولیهان! بله، خانم هولیهان!" مگر می‌شود چیز دیگری بگوییم؟

مثل همیشه کنار ماکسی کار نشسته‌ام. همان کار همیشگی را می‌کنیم، یعنی هر کلمه‌ای را به‌صورت خُرخُر و صدای حیوانات می‌گوییم، یا طوری که انگار آن کله را اصلا بلد نیستیم ..."

تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!