ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
شناسنامه محصول
بازگشت پروفسور زالزالک
نویسنده:
جمالالدین اکرمی
ناشر:
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
سال نشر:
1394
(چاپ
2
)
قیمت:
2500
تومان
تعداد صفحات:
216
صفحه
شابك:
978-964-391-651-0
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 81 نفر
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'بازگشت پروفسور زالزالک':
داستان کتاب، علمی-تخیلی است و در مراجع گوناگون به مشابهتهای آن با "سفر به مرکز زمین" ژول ورن اشاره شده است. پروفسور زالزالک، دانشمند گیج و ویجی است که به همراه نوهاش مانا، دستیارش هامون و یک طوطی به نام کاپیتان زندگی میکند. آخرین اختراع پروفسور زالزالک دستگاهی است که او ادعا میکند میتواند سن اشیا را با دقت بالایی مشخص کند. پروفسور به هنگام معرفی و اثبات کارآیی این دستگاه به دیگر دانشمندان دچار مشکلاتی میشود، اما مانا و کاپیتان مشکلات را رفع میکنند و پروفسور را از دردسری که دچار آن شده نجات میدهند. اما داستان همچنان ادامه دارد. وقتی پروفسور خبردار میشود که در کوهدشت یک غار قدیمی کشف شده، قهرمانان داستان را راضی میکند تا همراه او به بازدید غار بروند و کارآیی دستگاهش را در عمل آزمایش کنند ...
داستان با این جملات آغاز میشود:
"وقتی مانا کلیدش را در قفل چرخاند و وارد حیاط شد، فکرش را هم نمیکرد که تا چندلحظهی بعد با صحنهای روبهرو شود که پیش از این، دو بار دیگر هم تکرار شده بود.
همان طور که کیف مدرسهاش را تاب میداد، در مسیر رسیدن به در ورودی ساختمان، اول از همه به گلهای ساعتی گرد با گلبرگهای سفید و مژکهای بنفش دورش، نگاه کرد که سه عقربهی هماندازهی ساعتشمار، دقیقهشمار و ثانیهشمار از وسط آن بیرون زده بود. ساقههای بلند و سبز گل ساعتی از نردههای دور باغچه، بالا رفته بودند و گلهای درشتش، لابهلای برگها، خودی نشان میدادند. روشن و درخشان، همچون ابر نواخترهای تازه کشف شدهای که میلیونها سال پیش، خاموش شده و تازه نورشان به زمین رسیده بود.
مانا دست برد تا یکی از گلها را بو کند، اما صدای جیغی که از داخل ساختمان شنیده شد، او را سرجایش میخکوب کرد ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!