اولین نامه داستان با این جملات آغاز میشود:
"9/7/54
پدر بزرگوارم!
سلام میکنم به شما و مادر دلسوز و مهربانم و خواهران و برادر خوبم.
شاید از خودتان بپرسید چه شده که علی حسین نرسیده به زنجان نامه نوشته است؟ در مواقع، این نامه را به فرمان دبیر انشای بزرگوارم مینویسم و تلاش میکنم در نوشتن آن دستورهایی را که دادهاند رعایت کنم. معلم انشای من اسمش آقای نظری است که در آخرین ساعت روز پنجشنبه یعنی دیروز با ایشان کلاس داشتیم.
ایشان هم مثل همهی دبیران محترم دیگر بعد از تشریففرمایی روی سکوی کمارتفاعی که پای تختهسیاه قرار دارد، ایستادند و فرمودند: "فرا رسیدن سال تحصیلی تازه را به شما که با موفقیت وارد دورهی دبیرستان شدهاید، تبریک میگویم." بعد از آن، چیزهایی دربارهی کتابخوانی و اهمیت آن گفتند و از ما بچهها خواستند تا از کتابهای خوبی که در کتابخانهی مدرسه هست، استفاده کنیم. خود آقای دبیر انشای ما مسئول کتابخانه هم هستند. در ادامه دربارهی نامه نوشتن حرف زدند. مثلا این که یک نامه دارای چه قسمتهایی هست و چطور باید آنها را رعایت کنیم. راستش را بگویم، خیلی به من چسبید فرمایشهای آقای دبیر انشا، و فکر کردم میتوانم آنها را در نامههایی که برای شما و مادر دلسوزم مینویسم، به کار گیرم ..."