درباره كتاب 'غول و دوچرخه':
بابای درسا دارد داستان مینویسد و درسا هم مواظب است تا ببیند در داستان بابا چه اتفاقی میافتد. بابا داستان پسربچهای را مینویسد که یک دوچرخه میدزدد. اما صاحب مغازه دوچرخهفروشی متوجه میشود و داد و فریاد راه میاندازد. همه جمع میشوند و پسر میخواهد با استفاده از شلوغی فرار کند. اما اینجای داستان که میرسد درسا فریاد میزند: "پلیس، پلیس! دزد دارد فرار میکند." اینجوری میشود که پلیس میرسد و دزد را دستگیر میکند و به زندان میاندازد.
حالا اما درسا دلش برای پسربچه که زندانی شده میسوزد. او از بابا میخواهد کمک کند تا پسر بچه از زندان آزاد شود. مامان تصویر زندان را با دیوارهایی بلند کشیده است. اما بابا نردبانی بلندتر مینویسد تا پای دیوار قرار بگیرد و درسا از آن بالا برود. درسا با استفاده از نردبان وارد زندان میشود تا پسربچه را فراری بدهد. اما نگهبانهای زندان متوجه میشوند و شروع میکنند به تیراندازی …
(گروه سنی مخاطب این کتاب در شناسنامه آن "ب" درج شده)