بخريد و بخوانيد ...
گربه‌ی داوینچی
اطلاعات كتاب در سایت آمازون

گربه‌ی داوینچی

(Da Vinci's Cat)
نویسنده: کاترین گیلبرت مرداک (Catherine Gilbert Murdock)
ترجمه: ندا بهرامی‌نژاد
ناشر: مهرسا
سال نشر: 1401 (چاپ 1)
قیمت: 69000 تومان
تعداد صفحات: 248 صفحه
شابك: 978-622-94219-4-9
امتیاز كتاب: امتيازي كه كتاب از كاربران جيره‌كتاب گرفته  (تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)

امتیاز شما به این كتاب: شما هنوز به این كتاب امتیاز نداده‌اید

درباره كتاب 'گربه‌ی داوینچی':

فدریکو از اینکه در قصر پاپ بصورت اسیر و گروگان زندگی می‌کند، خیلی دلخور نیست. مخصوصا از وقتی که با یک بچه‌گربه‌ی ملوس و دوست‌داشتنی آشنا شده. اما وقتی می‌بیند که بچه‌گربه داخل یکی از کمدهای که در یکی از اتاق‌های قصر هست می‌رود و چند دقیقه بعد بصورت یک گربه‌ی بزرگ و چاق و چله بیرون می‌آید، خیلی تعجب می‌کند. بیشتر از آن وقتی متعجب می‌شود که شب بعد یک کلکسیونر آثار هنری از آینده از داخل کمد بیرون می‌آید و از او می‌خواهد تا طرحی را که با خود آورده به نقاش معروف، رافائل، بدهد تا آن را برایش امضا کند.

از سوی دیگر بی اصلا از اینکه مجبور شده بودند به نیوجرسی اسباب‌کشی کنند، خوشحال نبود. اما وقتی یکی از همسایه‌های جدیدشان یک نقاشی قدیمی را به او نشان می‌دهد که در آن دختربچه‌ای عینا بی نقاشی شده، بی شدیدا وحشت می‌کند و تصمیم می‌گیرد از این موضوع به هیچکس چیزی نگوید. اما بعد او گربه‌ای ملوس را در محله پیدا می‌کند و گربه او را به کمدی در انباری همسایه می‌برد که از طریق آن بی به دوره رنسانس قدم می‌گذارد. بی که در مدرسه درباره رافائل و میکل‌آنژ مطالبی یاد گرفته، به خواب نمی‌دید که یکروز موفق شود این هنرمندان بزرگ را ببیند و شاهد نقاشی کشیدن آنها باشد ...

داستان با این جملات آغاز می‌شود:

"فدریکو از جا پرید و در عالم خواب و بیداری دنبال خنجرش گشت. داد زد: "بابا! شیپور خطر!" در دلِ تاریکی، سایه‌ای جلوی چشمش ظاهر شد، ولی فدریکو نه خنجری به کمر داشت و نه حتی کمربندی.

نفسش را بیرون داد و آسوده‌خاطر دست‌هایش را پایین آورد. دشمنی در کار نبود. فقط سایه‌ی مجسمه‌ای عتیقه بود؛ هدیه‌ای از طرف مادرش. پدر و مادر و خواهرهای فدریکو در قلعه‌ای با پانصد اتاق، در نقطه‌ای دور در شمال زندگی می‌کردند. فدریکو سال گذشته را در رم گذرانده بود؛ آن‌هم در ویلایی که برایش حکم زندان را داشت.

دوباره صدای شیپور خطر بلند شد؛ نه شیپور خطر نبود، صدای ترومپت بود که دور بعدی پذیرایی در مهمانی را اعلام می‌کرد. صدای خنده و عطر سس خردل، گوشت گوسفند، پیاز، صدف تند، ماهی کبابی با چشانی مرکبات و ... از پنجره توی اتاق می‌پیچید ..."

تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!