فصل اول کتاب با این جملات آغاز میشود:
"موبیدیک با این جمله بسیار مشهور شروع میشود: "صدایم کن اسماعیل!" (ص 41). این جمله یادآور آیهای در عهد عتیق است که در آن فرشته یهوه به هاجر میگوید: "پسری خواهی زایید و او را اسماعیل نام خواهی نهاد" (سفر پیدایش 15:16). اسماعیل فرزند کنیز ابراهیم است و به اصرار ساره سترون پای به این جهان مینهد. اما ساره بعدا از ابراهیم میخواهد که آنان را از خود براند، و او تن میدهد. اسماعیل یتیم راندهشده از درگاه پدر و کسی است که خانه و کاشانهاش را از دست داده و آواره جهان شده است. بهبیان دریفوس، اسماعیل کسی است که زیر پایش زمینِ استواری نمییابد؛ او انسان دوران پس از مرگ خداست.
وانگهی، راوی صرفا از ما میخواهد که او را اسماعیل صدا کنیم. بنابراین، نام او لزوما اسماعیل نیست. اسماعیلوار زیستن مشی اوست. راوی با این جمله نشان میدهد که نه هویتی از آنِ خویش دارد و نه کاروبار ثابتی. اسماعیل پیشترها مدیر مدرسهای در روستا بوده، مدتی در کشی تجاری کار میکرده، و بعدها ناگهان به سرش میزند که به کشتی والگیری برود و بهدلیل بیتجربگیاش به کمترین دستمزد قناعت میکند ..."