درباره كتاب 'صف نیمهشب (از سری کتابهای جک ریچر - کتاب بیست و دوم)':
جک ریچر حین قدم زدن در شهر کوچکی در ویسکانسین، پشت ویترین مغازه امانتفروشی چشمش به یک انگشتر فارغالتحصیلی دانشکدهی افسری "وستپوینت" میافتد؛ وستپوینت 2005 سالی دشوار برای فارغالتحیل شدن؛ جنگ عراق و سپس افغانستان. انگشتر خیلی کوچکی است. پس متعلق به زنی بوده است. در قسمت داخلی انگشتر حروف اول اسمش حکاکی شده است. ریچر که خود هم فارغالتحصیل وستپوینت بوده است، از خودش میپرسد چه شرایطی باعث شده یک نفر چیزی را که طی چهار سالِ سخت به دست آورده اینگونه رها کند. او تصمیم میگیرد تهوتوی قضیه را دربیاورد، زن را پیدا کند و انگشترش را به او برگرداند.
سفری پرمشقت آغاز میشود که ریچر را از میان ویسکانسین، از بارهای سطحپایین قسمت دلگیر شهری کوچک تا دوراهیهای خاکآلود ناکجاآباد میبرد. با موتورسوارهای خلافکار، پلیسها، کلاهبردارها، بزنبهادرها، و یک کارآگاه خصوصی مخصوص افراد گمشده مواجه میشود که در برهوت ویومینگ کتوشلوار و کراوات میپوشد.
هرچقدر ریچر عمیقتر به این مسئله میپردازد و چیزهای بیشتری دستگیرش میشود، به خطرات این منطقه بیشتر پی میبرد. در نهایت معلوم میشود انگشتر تکهای متصل به زنجیرهای بسیار اسرارآمیزتر است ... (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)