درباره كتاب 'افسانه کچل کفترباز':
حاکم شهر سالهاست که بخاطر از دست دادن همسرش عزادار است و فرمان داده که هیچکس هم حق ندارد که شادی کند. در اطراف قصر حاکم پسر کچلی به همراه مادرش در کلبهای زندگی میکند. مادر فرش میبافد و پسر هم خودش را با نی زدن و پرواز دادن کبوترهایش سرگرم میکند. هر روز غروب کچل کفترهایش را پرواز میدهد و برای آنها نی میزند و کفترها با آواز نی او در هوا میچرخند و بالا و پایین میروند. همه مردم آن دور و بر، حتی دختر حاکم، عصرها کنار پنجره مینشینند و پرواز کفترهای کچل را در آسمان نگاه میکنند و به صدای نی او گوش میدهند. حاکم هم از این موضوع خبر ندارد چون هر روز پیش از غروب آفتاب به زیرزمین قصر میرود و تا صبح آنجا میماند و برای همسرش از دست رفتهاش عزاداری میکند.
اما یکروز عصر حاکم به زیرزمین نرفت و صدای نی کچل به گوشش رسید. او فورا سربازهایش را صدا کرد و دستور داد تا صدای نی کچل را خاموش کنند و تمام کبوترهای او را بکشند …
(گروه سنی مخاطب این کتاب در شناسنامه آن "الف و ب" درج شده)