فصل اول کتاب با این جملات آغاز میشود:
"آقای حافظ! من شما را دوست دارم
یعنی غزلهای خدا را دوست دارم
فال شما را توی باران میفروشند
من هم همین حال و هوا را دوست دارم
...
گمانم این غزل را در آذرماه سال هشتاد و دو گفته باشم. آن را در ابتدای این کتاب آوردم تا نشان بدهم با چه احساسی مشغول نوشتن این کتاب هستم. حتی دوست دارم کتاب حافظ جلد سبز ورقهورقه شدهام را هم به شما نشان بدهم. کتابی که معتقدم فقط فالهایی که با آن میگیرم درست از آب درمیآیند! البته فالهای دیگری هم بوده که استثنائا جوابهایش درست زدهاند توی خال. مثلا آن تفالی که در آرامگاه حافظ، بر سر مزارش به دیوان زدهام. به فال گرفتن از دیوان حافظ در اصطلاح میگویند "تفال زدن به دیوان" ..."