ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
بخريد و بخوانيد ...
پیتر پن
(Peter Pan)
نویسنده:
ج. م. بری
(J. M. Barrie)
ترجمه:
رامک نیکطلب
ناشر:
قدیانی
سال نشر:
1395
(چاپ
3
)
قیمت:
15000
تومان
تعداد صفحات:
240
صفحه
شابك:
978-964-536-523-1
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 51 نفر
امتیاز كتاب:
(3.9 امتیاز با رای 5 نفر)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'پیتر پن':
پیتر پن عادت دارد که هر شب به پشت پنجرهی اتاقخواب بچههای خانواده دارلینگ بیاید و به قصههایی که مادرشان قبل از خواب برای آنها تعریف میکند، گوش بدهد. اما در یکی از این شبها او سایهاش را گم میکند. بالاخره این وندی دارلینگ است که موفق میشود سایهی پیتر را به او برگرداند. اما پیتر وقتی میبیند که وندی به خوبی مادرش قصه میگوید از او میخواهد که همراهش به سرزمین رویا برود و برای او و “پسران گمشده” قصه بگوید ...
داستان با این جملات آغاز میشود:
"همهی بچهها بزرگ میشوند، به جز یکی! همه میدانند که روزی بزرگ میشوند ولی وندی آن را اینطوری درک کرد. وقتی دو ساله بود و در پارک بازی میکرد، گلی چید و به سوی مادرش دوید. او خیلی دوستداشتنی بود. خانم دارلینگ به محض دیدنش، دستش را بر قلبش گذاشت و فریاد زد: "کاش همیشه همینطوری میماندی!"
ماجرا همین بود؛ ولی وندی از آن پس دانست که باید بزرگ شود. همه بعد از دوسالگی میفهمند که دوسالگی آغاز یک پایان است. آنها در پلاک چهارده زندگی میکردند. وقتی وندی به دنیا آمد، مادرش مهمترین فرد خانواده بود. او زنی دوستداشتنی با افکاری رمانتیک بود و دهانی خوشادا داشت. ذهن رویایی او مثل معمای جعبههای کوچکی بود که درون هم قرار داشتند و همیشه آدم با باز کردن یکی میفهمید که یکی دیگر وجود دارد. در لبهایش گویی بوسهای نقش بسته بود که وندی هرگز آن را تجربه نکرد؛ گرچه بوسه در گوشهی سمت راست لبش به وضوح نشسته بود ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!