درباره كتاب 'مرگ آقای سعدی در پاریس':
با اطمینان میتوان گفت این کتاب، در میان آثار تاکنونمنتشرشدهی نویسنده که غالبا دارای درونمایهی تحلیلی هستند، یک نقطهعطف محسوب میشود. او که تاکنون چندبار به پاریس سفر کرده، اینبار با شنیدن "صدا" و "قصه"ی سعید، دوست قدیم دوران دانشجویی، امکان ورود داستانی به هزارتوهای این شهر غریب و روایت آن را مییابد. روایت جزءنگار، خلاق و واقعنمای نویسنده، نهتنها سعی در فهم فضای شهر پاریس دارد، بلکه به همان اندازه خواهان درک رنج، عشق، تنهایی و ملال سعید است. و شاید او در قامت یک استاد علوم سیاسی، احوال سعید را مینویسد تا نسبت "ما" را با "آنها" در سایهی مناسبات جهانی بفهمد. گوشههای پاریس در خردهروایات متعدد کتاب، بدل به پازلی رنگارنگ میشوند و آرامآرام "نقشه"ای دیگر را برای کشف راز جهان در اختیار چشمها، پاها و حواس ما قرار میدهند …
با این نقشه همراه شوید: شاید شما خودتان را در پاریس دیدید؛ آشنا با رنج و شور عشق ... و پاریس او، شاید تهران ما باشد؛ وقتی چشمانداز نگاه خود را از پوسته و ظاهر، به عشقها، امیدها، رنجها و دیگر پیچوتابهای بشری معطوف میکنیم ... (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
قطعهی اول کتاب با این جملات آغاز میشود:
"این خیابانهای پاریس، انساناند، هر کدام شخصیت دارند، این سن-ژرمن اما آدم عجیبی است، مغرور، پرکافه و یکجورهایی مبهم، و حالا که سعید نشسته درون کافه لوییز، چون کافه فلور، آشپزخانهاش را بسته، بولوار سن-ژرمن دارد جلو چشمانش میرقصد، سعید نشسته درون لحظه، میخواهد همهی رنجهایش را بریزد بیرون، میخواهد مثل یک بادکنک سفید سبک شود، خیابان که مقابلش میرقصد، سعید خمار میشود، آدم سبکسری است این سن-ژرمن، یک لحن عجیبی دارد خیابان و سعید میخواهد بفهمد این لحن چیست، سعید مرد سختیهاست، مرد رنج؛ هر چند قیافهاش حکایت از رنج نکند، و حالا که سن-ژرمن میرقصد، میخواهد او هم سبک شود، خزیده درون خودش، و درونش را میجورد چیزی پیدا کند، و کمکم دارد پیدا میکند ..."