ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
بخريد و بخوانيد ...
داروی شگفتانگیز جورج
(George's Marvellous Medicine)
نویسنده:
رولد دال
(Roald Dahl)
ترجمه:
محبوبه نجفخانی
ناشر:
افق
سال نشر:
1401
(چاپ
19
)
قیمت:
125000
تومان
تعداد صفحات:
142
صفحه
شابك:
978-964-369-078-6
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 102 نفر
امتیاز كتاب:
(4.25 امتیاز با رای 8 نفر)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'داروی شگفتانگیز جورج':
طفلکی جورج! مادربزرگی دارد که بدجنسترین و ترسناکترین مادربزرگ دنیاست. او هر روز، کنار پنجره روی صندلی مینشیند و مدام غر میزند و دنبال بهانهای میگردد تا جورج را اذیت کند. آیا جورج با این وضع میتواند راحت زندگی کند؟ البته که نه! پس باید راهی پیدا کند تا به این وضع خاتمه دهد. او دارویی شگفتانگیز و جادویی میسازد تا شاید اخلاق مادربزرگ پیرش را بهتر کند. اما دارو چیز دیگری از آب درمیآید که حتی برای جورج هم باورکردنی نیست!
داستان با این جملات آغاز میشود:
"صبح روز شنبه، مادر جورج به او گفت: "میخواهم برای خرید بروم به دهکده. پسر خوبی باش و شیطنت و بازیگوشی هم نکن!"
گفتن چنین حرفی به پسربچهای کوچک، هر وقت که باشد، کار احمقانهای است. چون این حرف، فوری او را به این فکر میاندازد که چه شیطنتهایی میتواند بکند.
مادر دوباره گفت: "در ضمن یادت نرود که ساعت یازده داروی مادربزرگ را به او بدهی." با گفتن این حرف، بیرون رفت و در را پشت سرش بست.
مادربزرگ، که روی صندلی کنار پنجره چرت میزد، یکی از چشمان ریز و شرورش را باز کرد و گفت: "شنیدی که مادرت چی گفت، جورج؟ داروی من یادت نرود."
جورج گفت: "نه، مادربزرگ؛ یادم نمیرود."
- برای یکبار هم که شده، در غیبت مادرت سعی کن درست رفتار کنی.
- چشم مادربزرگ.
جورج خیلی حوصلهاش سررفته بود. او خواهر و برادر نداشت. پدرش هم کشاورز بود و مزرعهای که در آن زندگی میکردند، کیلومترها از مزرعههای دیگر فاصله داشت ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!