ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
شناسنامه محصول
آقای گام شما بدجنسید - گام اول
(You're a Bad Man, Mr Gum!)
نویسنده:
اندی استنتون
(Andy Stanton)
ترجمه:
رضی هیرمندی
(Razi Hirmandi)
ناشر:
کتاب چرخ فلک
سال نشر:
1391
(چاپ
4
)
قیمت:
5000
تومان
تعداد صفحات:
142
صفحه
شابك:
978-964-95886-6-7
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 40 نفر
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'آقای گام شما بدجنسید - گام اول':
آقای گام آدم ژولیده و نامرتبی است و خانهاش هم بهمریخته و شلوغ و کثیف است. اما همهی اهالی شهر در تعجب هستند که چطور باغچهی خانهی چنین آدمی اینقدر مرتب و تمیز است!
اهل محل هرکس درباره اینکه چرا آقای گام باغچهاش را اینقدر مرتب نگه میدارد، حدسی میزند. اما هیچکس خبر ندارد که اگر آقای گام به باغچهاش رسیدگی نکند، پری خشمگینی که در خانهی او زندگی میکند با ماهیتابه توی سر او میکوبد و ... آقای گام اصلا دوست ندارد کسی با ماهیتابه توی سرش بزند.
آقای گام اما یک مشکل دیگر هم دارد. اون هم اینکه جیک پشمالو عاشق این است که توی باغچهی او بازی کند و گلها و گیاهان آنجا را بهم بریزد. این برای آقای گام یعنی کار بیشتر برای نگهداری از باغچه و خطر خوردن ماهیتابه توی سرش.
برای همین هم آقای گام نقشهای شیطانی میکشد تا از شر جیک خلاص شود و اگر پلی مواظب نباشد ممکن است که او بتواند با بدجنسی سر جیک را زیر آب کند ...
داستان با این جملات آغاز میشود:
"آقای گام پیرمرد بداخلاقی بود با ریش قرمز و یک جفت چشم خون گرفته که مثل هشت پایی که در غاری ناجور چنبره زده باشد، به آدم خیره میشد. از آن موجودات یکپارچه وحشتناک بود که از بچهها و حیوانات و از شوخی و تفریح و بلال نفرت داشت. عشقش تمام روز چرت زدن توی رختخواب و تنهایی و غرزدن به زمین و زمان بود.
یا ول بود تو رختخواب یا غرولند میکرد و یا دماغش را فین میکرد و لیس میزد. بیشتر مردم شهر لامونیک بیبر از او فراری بودند و بچهها ازش میترسیدند. مادرها به بچهها میگفتند: "وقتی میگم بخواب، بگیر بخواب و الا آقای گام میاد سر عروسکها داد میزنه و کتابهاتو لک و پک میکنه." این کلک معمولا میگرفت ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!