محسن يوسفپور: اين کتاب به نظرم از آن کتابهاي تاريخ مصرف دار است. اين داستان را احتمالا بيشتر آنهايي خوب ميفهمند که ماجراهاي سال 78 و وقايع پيش و پس از آن را به خاطر بياورند و درگيرش بوده باشند. نميدانم کساني که اين ويژگي را نداشته باشند چه حسي نسبت به کتاب دارند، اما براي من که آن وقايع را به خاطر دارم، کتاب فوق العاده جذابي بود. نحوهي روايت داستان بسيار زيبا بود. شخصيتها ملموس و باور کردني بودند. زنجيرهي حوادث و رخدادها به خوبي کنار هم چيده شده بودند. در مجموع اولين داستان آقاي شهسواري آنقدر جذاب بود که تا فرصت پيدا ميکردم کتاب را باز ميکردم تا چند صفحه بيشتر بخوانم
وحيده اسدي: زمانی که کتاب رو خوندم (سال دوم دانشگاه) برام به شدت تاثیرگذار بود مخصوصا اون قسمتی که درباره مشکلات دکتر مشفق توی روستاست، اونقدر که فقر فرهنگی یکی از دغدغههام شد و همچنان دارم تلاش میکنم هرکاری از دستم برمیاد برای بهبود شرایط انجام بدم، نمیدونم اگر الان بخونمش همونجور تاثیر میگذاره یا نه اما بخاطر دیدگاه جدیدی که بهم داد دوستش دارم.
معصومه اطيابي: 50 صفحه اول كتاب كمي گيج مي زدم كه بالاخره از زبان چه كسي داستان تعريف ميشود .بعدش كم كم خواندن كتاب خيلي برايم لذت بخش شد
گلسا حيدري: كتاب بسيار تأثيرگذار و خاصي بود. البته بسيار تاريك
حميده محمدي: تلخي داستان و پراکندگي حوادثش نه تنها خسته کننده نبود، که به جذابيت قصه کمک ميکرد. ولي طعم مطبوعاتي شيوه ي نگارش، يه جورايي تو ذوق ميزد
ايمان موسوي نسب: روایت زیبایی داشت . حریم های اخلاقی را بیش از حد عرف ایران امروز ما شکسته بود
مهديه ايراني: ای بدک نبود حال و هوای تیر ماه 78و کوی دانشگاه رو دوباره برات زنده میکردهر چند بعضی از شخصیت های داستان خوب پرداخت نشده بود بویژه شخصیت زنهای داستان.....نمیدونم بیشتر با بعد زندگی پزشکی بیژن درگیر شدم....که شاید به لحاظ زندگی حرفه ای خودم بود...در کل بدک نبود
مرتضي پورسينا: خوب بود و حاوی حقیقتهایی روشن و واقعیاتی کریه وتلخ
حنيفه ايمانيان: آنقدر جذابيت نداشت كه الان بخواهم بخوانمش ولي اصولا دوست ندارم كتابي كه شروع كرده ام نيمه كاره بماند. در يك فرصت بيكاري تمامش مي كنم