بخريد و بخوانيد ...
پاگرد

پاگرد

نویسنده: محمدحسن شهسواری 
ناشر: افق
سال نشر: 1403 (چاپ 6)
قیمت: 335000 تومان
تعداد صفحات: 287 صفحه
شابك: 964-369-073-3
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كرده‌اند: 108 نفر
امتیاز كتاب: امتيازي كه كتاب از كاربران جيره‌كتاب گرفته  (3.36 امتیاز با رای 28 نفر)

امتیاز شما به این كتاب: شما هنوز به این كتاب امتیاز نداده‌اید

درباره كتاب 'پاگرد':

داستان پاگرد در زمان درگیری‌های سال 78 در کوی دانشگاه می‌گذرد. در شلوغی‌های این دوره، چند نفر به خانه‌ای نزدیک دانشگاه، پناهنده می‌شوند و نویسنده با مرور گذشته‌ی هر کدام از این آدم‌ها سعی در معرفی و شناساندن بخشی از تاریخ و اجتماع ایران دارد.
داستان با این جملات آغاز می‌شود:
"بیژن درباره‌ی آدم‌های خوش‌شانس چیزهایی شنیده بود؛ کسانی که کاملا تصادفی یک شبه ره صد ساله می‌روند. شنیده بود آن‌ها در یک زمان مناسب در یک مکانی مناسب قرار می‌گیرند. اما هیچ‌وقت به موقعیتی برعکس فکر نکرده بود. یا فکر کرده بود و حالا یادش نمی‌آمد. یعنی وقتی آدم در زمانی نامناسب در یک مکان نامناسب قرار می‌گیرد. شک نداشت که در آن لحظه درست در چنین موقعیتی قرار گرفته است اما کم‌کم داشت به این نتیجه می‌رسید تعریف بدی برای همه زندگی‌اش پیدا نکرده.

چند بار مصمم شده بود حساب بانکی‌اش را از روبه‌روی دانشگاه به جای دیگری منتقل کند؛ جایی که با هر بار گذر از آن، این قدر آزار نبیند. اما انگار در این سال‌ها خودآزاری هم مثل خیلی چیزهای دیگر عادت شده بود. هرچند نتوانسته بود با دیدن سر در بتونی و بی‌روح دانشگاه به حس گزش انتهای گلو عادت کند. و آن روزها، چهارده سال پیش، چه ذوقی کرده بود که همان روز ثبت‌نام، درست روبه‌روی دانشگاه، حساب بانکی باز کرده بود.
       این، مکان نامناسب او بود.

با این که می‌دانست یکی دو روز گذشته این دور و برها شلوغ است ولی چاره‌ی نداشت، باید می‌آمد. سر ظهر را برای آمدن انتخاب کرده بود؛ زمانی که شاید دو طرف بخواهند استراحت کنند. وقتی که آمد و دید که وسط خیابان، درست روبه‌روی بانک، یکی از آن‌ها دارد اذان می‌گوید و بقیه به صف پشت سر هم ایستاده‌اند، خوشحال شد. فکر کرد به موقع آمده است. اما بعد از این‌که کارش در آن بانک شلوغ تمام شد و بیرون آمد ..."

اطلاعات بیشتر درباره این کتاب را اینجا و اینجا و اینجا بیابید.

نظر كسانی كه كتاب را خوانده‌اند:

 محسن يوسف‌پور:  اين کتاب به نظرم از آن کتاب‌هاي تاريخ مصرف دار است. اين داستان را احتمالا بيش‌تر آن‌هايي خوب مي‌فهمند که ماجراهاي سال 78 و وقايع پيش و پس از آن را به خاطر بياورند و درگيرش بوده باشند. نمي‌دانم کساني که اين ويژگي را نداشته باشند چه حسي نسبت به کتاب دارند، اما براي من که آن وقايع را به خاطر دارم، کتاب فوق العاده جذابي بود. نحوه‌ي روايت داستان بسيار زيبا بود. شخصيت‌ها ملموس و باور کردني بودند. زنجيره‌ي حوادث و رخ‌دادها به خوبي کنار هم چيده شده بودند. در مجموع اولين داستان آقاي شهسواري آن‌قدر جذاب بود که تا فرصت پيدا مي‌کردم کتاب را باز مي‌کردم تا چند صفحه بيش‌تر بخوانم

 وحيده اسدي:  زمانی که کتاب رو خوندم (سال دوم دانشگاه) برام به شدت تاثیرگذار بود مخصوصا اون قسمتی که درباره مشکلات دکتر مشفق توی روستاست، اونقدر که فقر فرهنگی یکی از دغدغه‌هام شد و همچنان دارم تلاش می‌کنم هرکاری از دستم برمیاد برای بهبود شرایط انجام بدم، نمی‌دونم اگر الان بخونمش همونجور تاثیر می‌گذاره یا نه اما بخاطر دیدگاه جدیدی که بهم داد دوستش دارم.

 معصومه اطيابي:  50 صفحه اول كتاب كمي گيج مي زدم كه بالاخره از زبان چه كسي داستان تعريف مي‌شود .بعدش كم كم خواندن كتاب خيلي برايم لذت بخش شد

 گلسا حيدري:  كتاب بسيار تأثيرگذار و خاصي بود. البته بسيار تاريك

 حميده محمدي:  تلخي داستان و پراکندگي حوادثش نه تنها خسته کننده نبود، که به جذابيت قصه کمک مي‌کرد. ولي طعم مطبوعاتي شيوه ي نگارش، يه جورايي تو ذوق مي‌زد

 ايمان موسوي نسب:  روایت زیبایی داشت . حریم های اخلاقی را بیش از حد عرف ایران امروز ما شکسته بود

 مهديه ايراني:  ای بدک نبود حال و هوای تیر ماه 78و کوی دانشگاه رو دوباره برات زنده میکردهر چند بعضی از شخصیت های داستان خوب پرداخت نشده بود بویژه شخصیت زنهای داستان.....نمیدونم بیشتر با بعد زندگی پزشکی بیژن درگیر شدم....که شاید به لحاظ زندگی حرفه ای خودم بود...در کل بدک نبود

 مرتضي پورسينا:  خوب بود و حاوی حقیقتهایی روشن و واقعیاتی کریه وتلخ

 حنيفه ايمانيان:  آنقدر جذابيت نداشت كه الان بخواهم بخوانمش ولي اصولا دوست ندارم كتابي كه شروع كرده ام نيمه كاره بماند. در يك فرصت بيكاري تمامش مي كنم