قطعه "میراث پدر علیه السلام" با این جملات آغاز میشود:
"سهراب نیستم و پدرم تهمتن نبود. اما زخمی در پهلو دارم. زخمی که به دشنهای تیز، پدر برایم به یادگار گذاشته است.
هزار سال است که از زخم پهلوی من خون میچکد و من نوشدارو ندارم.
پدرم وصیت کرده است که هرگز برای نوشدارو، برابر هیچ کیکاووسی، گردن کج نکنم و گفته است که زخم در پهلو و تیر در گرده، خوشتر تا طلب نوشدارو از ناکسان و کسان. زیرا درد است که مرد، میزاید و زخم است که انسان میآفریند.
پدرم گفته است، قدر هر آدمی به عمق زخمهای اوست. پس زخمهایت را گرامی دار. زخمهای کوچک را نوشدارویی اندک بس است، تو اما در پی زخمی بزرگ باش که نوشدارویی شگفت بخواهد؛ و هیچ نوشدارویی، شگفتتر از عشق نیست. و نوشداروی عشق تنها در دستان اوست.
او که نامش خداوند است ..."