درباره كتاب 'پرواذ (مجموعه سیپتیموس هیپ - کتاب دوم)':
اسکلتی از یک جادوگر سطح آب را میشکافد و بلمران با این که از ترس میلرزد، اجازه میدهد اسکلت، سوار قایق شود. بلمران قول میدهد تلاش کند تا اسکلت به زندگی برگردد و اسکلت هم قول میدهد او را به کارآموزشیاش بپذیرد.
اما این بلمران مرموز کیست و چرا خواهر خواندهاش جینا را دزیدهاند؟ ...
داستان با این جملات آغاز میشود:
"توی باتلاقهای مرام شب شده است. ماه کامل روی آبهای سیاه میتابد و چیزهای شبانه را روشن میکند که پی کار خودشان میروند. سکوت حکمفرماست و هرازگاهی با صدای قلقل لجنهای لرزان شکسته میشود و موجوداتی که زیرشان زندگی میکنند به طرف جشن میروند. یک کشتی پر از ملوان توی لجنها غرق شده است و "چیزها" گرسنهاند، ولی باید برای باقیماندهی غذاها با پریزادهای لجنهای لرزان بجنگد. هرازگاهی حباب هوا، چیزی را از کشتی به سطح آب میآورد. الوارهای بزرگ و دیرکهای بادبان روی سطح لجنها ظاهر میشوند که با قیر سیاه و کلفت پوشانده شدهاند. انسان سواره نباید هیچوقت شبها توی باتلاقهای مرام برود، ولی کسی از دور با بلمی کوچک و پاروزنان به طرف کشتی میآید ..."