درباره كتاب 'الینور آلیفنت کاملا خوب است':
هرگز کسی به الینور نگفته است که زندگی باید بهتر از خوب باشد. الینور الیفنت در برقراری ارتباط اجتماعی با مشکلاتی روبهروست و هرچه را که فکر میکند، به زبان میآورد. او برنامهی زندگیاش را طوری چیده است که از هر نوع تعامل اجتماعی دور باشد اما وقتی ریموند، کارشناس شلخته و دست و پا چلفتی اداره سر راهش قرار میگیرد، همهچیز تغییر میکند. الینور عجیب و غریب به آرامی قدم به زندگیای میگذارد که ... (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"وقتی مردم، مثلا رانندههای تاکسی یا آرایشگرها از من میپرسند چه کارهام، میگویم در اداره کار میکنم. در این نه سال، هرگز کسی نپرسیده در چه ادارهای کار میکنم یا آنجا چه کاری انجام میدهم. نمیتوانم بفهمم علتش آن است که کاملا با تصوری که از کارمندها دارند، مطابقت میکنم یا اینکه وقتی عبارت "در اداره کار میکنم" را میشنوند به طور خودکار، خودشان جاهای خالی را پر میکنند؛ جاییکه خانمها کپی میگیرند و آقایان با صفحه کلید کار میکنند. شکایتی ندارم. خوشحالم که ناچار نیستم وارد جزئیات و توضیحاتی بشوم که آنها به آن علاقه دارند. وقتی تازه کارم را شروع کرده بودم، هروقت کسی این سوال را میپرسید، میگفتم برای یک شرکت طراحی گرافیکی کار میکنم اما آن موقع فکر میکردند یک نیروی خلاق هستم و وقتی توضیح میدادم از کارمندان اداری هستم و از خودکارهای خاص نوکتیز و نرمافزارهای عجیب و غریب استفاده نمیکنم، دیدن چهرههای بیتفاوتشان برایم جالب نبود ..."