ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
بخريد و بخوانيد ...
پسرک نازنین: داستان پسری معتاد به شیشه و پدری در کشاکش اعتیاد او
(Beautiful Boy: A Father's Journey Through His Son's Addiction)
نویسنده:
دیوید شف
( David Sheff)
ترجمه:
فروزنده داورپناه
ناشر:
رشد
سال نشر:
1393
(چاپ
1
)
قیمت:
22000
تومان
تعداد صفحات:
415
صفحه
شابك:
978-964-2805-81-4
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 1 نفر
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'پسرک نازنین: داستان پسری معتاد به شیشه و پدری در کشاکش اعتیاد او':
دیوید شف، نویسنده کتاب، روزنامهنگاری است که با شهامتی ستودنی، ماجرای ده سال اعتیاد فرزند بزرگش، نیک شف، را به موادی از همه رقم و نیز وضعیت خانواده جدیدش را در این شرایط، گشادهستانه شرح میدهد. نویسنده در حین روبرو شدن با مشکل فرزندش متوجه میشود که خودش به اعتیاد پسرش، معتاد شده است. او بعد از پشت سرگذاشتن خونریزی خطرناکی در مغز، با دیدی ژرفتر به جهان نگاه میکند و به نقطهای میرسد که میپذیرد اعتیاد بیماری است؛ اینکه با وجود همه عشقی که به فرزندش دارد، خود فرزند او مسئول سلامت جسم و روان خویش است؛ و اینکه حتی در نبود یکی از اعضای خانواده، زندگی سایرین ادامه خواهد داشت ... (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
" "سلام بابا. خدایا، چقدر دلم برایتان تنگ شده. دیگر نمیتوانم صبر کنم تا همهتان را ببینم. فقط یک روز مانده!!! یوهو!"
اینها را نیک در ایمیلی که از کالج فرستاده نوشته است، آن هم شب قبل از روزی که قرار است برای تعطیلات تابستانی به خانه برگردد. جاسپر و دیزی، فرزندان هشت و پنج ساله ما، پشت میز آشپزخانه نشستهاند و به مناسبت بازگشت او به خانه، سرگرم بریدن، چسباندن، و رنگ زدن نوشتهها و تابلوهای کاغذیاند. شش ماه است که برادر بزرگ خود را ندیدهاند.
صبح هنگام، وقت رفتن به فرودگاه، از خانه بیرون میروم تا آنها را بیاورم که برای رفتن آماده شوند. دیزی، خیس و گلآلود، روی شاخه بلند درخت افرا نشسته است. جاسپر زیر پایش ایستاده و میگوید: "پسش بده، وگرنه ..."
دیزی پاسخ میدهد: "نه، مال من است." در چشمانش جسارت شجاعانهای هویداست. اما زمانی که جاسپر شروع به بالارفتن از درخت میکند، دیزی عروسکی را که او میخواهد به پایین پرت میکند ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!