درباره كتاب 'همسر خاموش':
جودی و تاد بیست سالی است که با یکدیگر زندگی میکنند. آنها ازدواج نکردهاند (شاید این نکتهی داستان اصلی در ترجمه فارسی به گونه دیگری منعکس شده باشد!)، بچه هم ندارند، اما زندگی مشترک آرامی را در کنار یکدیگر میگذرانند. وضع مالی خوبی دارند و در خانهای رویایی زندگی میکنند. تاد گهگاه با زنان دیگری رابطه دارد. اما توافق نانوشتهای میان جودی و تاد وجود دارد که تا زمانی که "ظاهر امور حفظ شود"، این موضوع مشکلی در رابطهشان بوجود نمیآورد!
نویسنده اما در همان ابتدای داستان اعلام میکند که بزودی یکی از این دو نفر دیگری را به قتل میرساند! حالا خواننده باید کتاب را بخواند تا متوجه شود "چرا" و "چگونه" این قتل به وقوع میپیوندد ...
داستان با این جملات آغاز میشود:
"اوایل ماه سپتامبر است. جودی برت در آشپزخانه شام میپزد. پنجرهی شرقی اتاق خواب به لطف فضای باز مجتمع آپارتمانی، چشمانداز خوبی دارد و جودی میتواند بیآنکه دیده شود دورنمای دریاچه و آسمان را ببیند که با نور شبانگاهی یکدست آبی شدهاند. خط افق، باریک و نازک و با ته رنگی تیره، بسیار نزدیک است؛ گویی میتوان لمسش کرد. جودی از دیدن قوس نمایان افق که او را در برگرفته لذت میبرد. این حس در مهار بودن بیش از هر چیز دیگری او را عاشق زندگی در آشیانهاش در طبقه بیست و هفتم میکند ..."