بخريد و بخوانيد ...
اشرف جان و رویاهای شهریور

اشرف جان و رویاهای شهریور

نویسنده: سیرویس سعدوندیان، شرمین نادری 
ناشر: کتاب آمه
سال نشر: 1392 (چاپ 1)
قیمت: 18000 تومان
تعداد صفحات: 190 صفحه
شابك: 978-600-7033-21-0
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كرده‌اند: 14 نفر
امتیاز كتاب: امتيازي كه كتاب از كاربران جيره‌كتاب گرفته  (1 امتیاز با رای 3 نفر)

امتیاز شما به این كتاب: شما هنوز به این كتاب امتیاز نداده‌اید

درباره كتاب 'اشرف جان و رویاهای شهریور':

دفتر خاطراتی قدیمی و شگرف در میان روزنامه‌های پاره پوره بساط کهنه‌فروشی پیدا می‌شود؛ دفتری هفتاد ساله از خواب نوشت‌های دختری جوان و غمگین به نام افسر. دفتر اما به دست محققی افتاده که راه کنکاش را می‌داند. خاطره‌ها را می‌خواند و زیر نشانه‌های کوچک و روشن خط می‌کشد و توی خواب‌های دختر، که نامش افسر است، به دنبال نام و نشانی آشنا می‌گردد. ده سال می‌گذرد از روز پیدا شدن دفتر و یابنده دیگر نام دختر و حتی نشانی منزل او را می‌داند. نام برادر و پدرش را در صفحات تاریخ یافته و از پایان خیلی از آدم‌های آن خواب‌نوشت‌ها خبر دارد. اما نمی‌داند که بر نویسنده این قصه چه گذشته بعد از این همه سال. بعد از آن شهریور داغ 1320. این وسط اما شاگردی تازه‌نفس به استادش پیشنهاد می‌کند که قصه را دوباره بگویند: قصه رویاهای افسر جان را و قصه اشرف جان، خواهر مرده افسر جان، که در همان تابستان در وانفسای آمدن متفقین جام مرگ را نوشیده و دختر کوچکش را برای افسر جان جا گذاشته …
کتاب تمام و کمال همین است؛ قصه‌ای از روزگاران رفته دو خواهر و پر از خواب و بیداری. حقیقت و تاریخ و رویا، همه درهم. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز می‌شود:
"بامداد پنج‌شنبه، سوم فروردین 1391
تهران، امام‌زاده عبدالله.
پریروز، سه‌شنبه، توشقان‌ثیل (سال خرگوش) 1391 به پایان آمد و لوی‌ئیل (سال نهنگ) آغازید. امروز سوم عید است؛ هوا به عینه نغمه ویولن، صاف و آسمان آبی. در پگاه ابر بود، نم‌نمکی هم باران، وزش نسیم و خیزش شمیم آشنای خاک. بحبوحه باران، بیرون زدم از خانه رو سوی شهرری. مقصد، گورستان امام‌زاده عبدالله بود و غایت، یافتن یک مزار؛ مزار آن‌که از پریروز و به گاه تحویل، فراخوانده بود مرا؛ دیشب هم، تا به طلیعه فجر، نام و یادش در خاطرم خانه کرده، خواب را تارانیده و انتظار دمیدن سپیده را به جایش نشانده بود.
مترو که می‌رسد، هشت صبح است. خلوت است مترو، به غایت خلوت. نه از شتاب مسافران خبری است، نه از اوراد دوره‌گردان دست‌فروش اثری ..."

تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!