شناسنامه محصول
تسلی‌ناپذیر
اطلاعات كتاب در سایت آمازون

تسلی‌ناپذیر

(The Unconsoled)
نویسنده: کازوئو ایشی‌گورو (Kazuo Ishiguro)
ترجمه: سهیل سمی
ناشر: ققنوس
سال نشر: 1398 (چاپ 6)
قیمت: 85000 تومان
تعداد صفحات: 736 صفحه
شابك: 978-964-311-678-1
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كرده‌اند: 1 نفر
امتیاز كتاب: امتيازي كه كتاب از كاربران جيره‌كتاب گرفته  (تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)

امتیاز شما به این كتاب: شما هنوز به این كتاب امتیاز نداده‌اید

درباره كتاب 'تسلی‌ناپذیر':

رایدر، یک نوازنده پیانوی مشهور، وارد شهری در اروپا می‌شود تا یکی از مهم‌ترین کنسرت‌های زندگی‌اش را در آنجا برگزار کند. اما در طول سه روزی که او تا شروع کنسرت‌اش در این شهر حضور دارد، اغلب وقت‌اش به دیدار با اهالی شهر و شرکت در برنامه‌های اجتماعی می‌گذرد. در هریک از این دیدارها، ملاقات‌کنندگان از رایدر تقاضاهای کوچکی دارند و او هم تلاش می‌کند اغلب این خواهش‌ها را بخاطر بسپارد و درخواست‌های دیگران را برآورده کند. در طول این مدت رایدر مشکل دیگری هم دارد. با ورود به شهر، او دچار نوعی گیجی می‌شود و اغلب فراموش می‌کند که برای چه به آنجا آمده و با وجود آن همه قرار ملاقات و برنامه‌های مختلفی که برای او برنامه‌ریزی شده، خیلی از اوقات نمی‌داند که در هر لحظه باید کجا باشد و چه کاری انجام دهد …
داستان درباره تعریف‌ناپذیری مفهوم هویت و ترفندهایی است که خاطرات گاهی آدم را با آن گول می‌زنند! قصه با اینکه فضایی رویاگونه دارد اما در واقع با دقتی معماگونه جنبه‌های یک زندگی بسیار واقعی را تصویر می‌کند.
داستان با این جملات آغاز می‌شود:
"راننده تاکسی وقتی فهمید هیچ‌کس، حتی متصدی پذیرش پشت میز هم، منتظرم نیست دلخور شد و در تالار خالی هتل کمی پرسه زد، شاید به این امید که پشت آن همه گل و گیاه یا مبل و راحتی، یکی از کارمندان هتل را پیدا کند. و عاقبت چمدان‌هایم را کنار در آسانسور پایین گذاشت، من و من کنان عذرخواهی کرد و اجازه‌ی مرخصی خواست.
تالار نسبتا جادار بود و حتی با آن چند میز قهوه‌خوری چیده شده در آن نیز شلوغ و درهم نمی‌نمود. اما سقف کوتاه و شکم‌ داده‌ی تالار، حس تنگی هوا را القا می‌کرد. داخل تالار هم، به رغم هوای آفتابی بیرون، تیره و حزن‌انگیز بود. فقط نزدیک میز پذیرش شعاعی درخشان از نور خورشید بر دیوار افتاده و بخشی از قاب چوبی تیره و تار و قفسه‌ی مجله‌های آلمانی و فرانسوی و انگلیسی را روشن کرده بود. روی میز پذیرش زنگ نقره‌ای کوچکی دیدم. می‌خواستم به سمتش بروم و تکانش بدهم که پشت سرم دری باز شد و مردی جوان و یونیفورم‌پوش بیرون آمد ..."

تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!