درباره كتاب 'نفرین سرخ':
کتاب، داستان زندگی دختری است با چشمانی سرخ، که مردم بخاطر اتفاقات عجیبی که بعد از تولدش رخ داده، به او لقب نفرین شده دادهاند. این کودک طی ماجراهایی، از روستا طرد شده و توسط زنی جنگلنشین بزرگ میشود. او تمام تلاشش را میکند تا ناخدای اصلی کشتی سرنوشتش را پیدا کند و پاسخ "چرا"های ذهنش را از او بپرسد و در این مسیر دچار بحرانهای زیادی میشود و تنها یافتن مفهوم یک کلمه دریای متلاطم وجودش را آرام میکند و آن کلمه ... (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"همه جا سرد و تاریک و هولناک بود. مرد با پاهای زخمیش، آرام گام برمیداشت. چشمانش را درشت کرده و با نور کم فانوس در میان تاریکی جلو میرفت. زمین نم داشت و صدای زوزهی باد، قلبش را میلرزاند. در دل آرزو میکرد کاش هرگز وارود جنگل نمیشد. یکی از پاهایش را گرگ دریده بود، روی زمین میکشید …
به آسمان نگاهی انداخت، قرص ماه کامل بود. به یاد حرفهای پیرزن روستایی افتاد: "شبی که قرص ماه کامله، نفرین همه جای جنگله ... سایه درختانه ... نفس زمینه و نور کم ماهه ... چشماش رنگ آتشه و نفسش مثل یک مرده سرد و بیروحه ..." ..."