ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
بخريد و بخوانيد ...
عروس سیاهپوش (مجموعه نایت ساید - کتاب 12)
نویسنده:
سیمون آر. گرین
ترجمه:
زهره حقبین
ناشر:
ویدا
سال نشر:
1399
(چاپ
3
)
قیمت:
268000
تومان
تعداد صفحات:
242
صفحه
شابك:
978-964-2912-76-6
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'عروس سیاهپوش (مجموعه نایت ساید - کتاب 12)':
شبی که پایانی ندارد. شهری که در قلب تاریک و خطرناک لندن واقع شده. جایی که در آن هیچگاه خورشید طلوع نکرده و قرار هم نیست که طلوع کند. در نایت ساید همیشه ساعت سه بعد از نیمه شب است.
در این شب بیانتها الههها هیولاها قهرمانها و تبهکارها همه در کنار هم زندگی میکنند. مردان و زنان با گذشتهای تیره و تار و آیندهای مبهم از خیابانهای نایت ساید عبور میکنند.
آنجا میتوانی به دنبال رویاهایت به هر گوشه و کناری سر بزنی و برای بدست آوردن آنها هر کاری بکنی.
این شب تاریک پایانی ندارد. یا بهتر بگویم این بهترین حدسی است که راجع به آن میتوانی بزنی. (برگرفته از مقدمه کتاب)
داستان کتاب با این جملات آغاز میشود:
"همینطور که از میان خیابانهای شلوغ نایت ساید میگذشتم، مردم با دیدنم مودبانه سری تکان میدادند و با احترام با من برخورد میکردند. هنوز به این وضع عادت نداشتم. در این خیابانهای تاریک، جان تیلور، همیشه نامی شناخته شده بود، اسمی که همه را به وحشت میانداخت. با شهرتی که طی این سالها و با کار روی پروندههایی بدست آورده بودم که هیچکس غیر از من آنرا نمیپذیرفت، حسابی معروف شده بودم. همه با شنیدن نامم تا جایی که ممکن بود از من فاصله میگرفتند تا در امنیت باشند. اما حالا عادت نداشتم که مردم با دیدنم لبخند بزنند و مودبانه سرشان را تکان بدهند.
به عمد داشتم از خیابانهای شلوغ میگذشتم، مردم به سرعت از سر راهم کنار میرفتند؛ دستکم هنوز این کار را میکردند. خیابانها مثل همیشه بهنظر میرسیدند. چراغهای نئونی همه جا را روشن کرده بودند. از کوچههای باریک و تاریک گذشتم، جایی که معاملههای خطرناکی در آن انجام میشد."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!