ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
بخريد و بخوانيد ...
جنوب دریاچه سوپریور
(South of Superior)
نویسنده:
الن ایرگود
(Ellen Airgood)
ترجمه:
آرتمیس مسعودی
ناشر:
آموت
سال نشر:
1399
(چاپ
2
)
قیمت:
250000
تومان
تعداد صفحات:
456
صفحه
شابك:
978-600-5941-22-7
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 3 نفر
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'جنوب دریاچه سوپریور':
وقتی مدلین از شیکاگو به مقصد ساحل دریاچه سوپریور خارج میشود، هرگز فکر نمیکند زندگیاش تا این اندازه متحول شود. وقتی مسئولیت نگهداری یکی از دوستان خانوادگیاش را به عهده میگیرد، در کنار دو خواهر مسن که یکی تندمزاج و لجباز و دیگری شیرینتر از عسل است، احساس سردرگمی میکند اما …
"جنوب دریاچه سوپریور" داستانی سرشار از احساس، نوعدوستی و نیکی است. همانطور که پیش میرود، ماجراهایی مانند گم شدن یک کودک، یک عشق بر باد رفته، تصادف اتومبیل، جشن عروسی، آتشسوزی، یک ازدواج رمانتیک، گلدیس و آربیوتوس و بقیه ساکنان شهر کوچک میشیگان، به زن جوانی میآموزند که چطور انسان بزرگی باشد. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
فصل اول کتاب با این جملات آغاز میشود:
"مدلین شبی در اواسط آوریل که باد شدیدی میوزید، شیکاگو را ترک کرد. وقتی تصمیم گرفت برود، خیلی زود کارها رو به راه شد. تقریبا پیش از آن که خودش متوجه شود، از کارش استعفا داد، وسایلش را جمع کرد، خداحافظیهایش را کرد و برای آخرین بار همه چیز را از نظر گذراند. البته قرار بود دوباره برگردد اما فعلا داشت عازم جایی میشد که فکر میکرد آخر دنیاست.
نظر اطرافیانش این بود که او تصمیم نادرستی گرفته است، عقلش را از دست داده است و وقتی صبح چشم باز کند و ببیند وسط ناکجاآباد است، خیلی خیلی احساس پشیمانی خواهد کرد - در اسپینلی، جایی که مدلین سالها در آنجا کار کرده بود، مسئله رفتن او بحث روز شده بود. ریچارد هم - که وقتی در اسپینلی روی پایاننامهاش کار میکرد و دوست داشت با لپتاپش ساعتها آنجا بنشیند و قهوه بنوشد، با او آشنا شده بود - با ناراحتی همین نظر را ابراز کرد. مدلین از این همه عصبانیت ریچارد تعجب میکرد ولی تعجبی هم نداشت ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!