درباره كتاب 'هزار و یکشب نو':
تراژدی و طنز، ترس و ترحم، فضای غالب بر داستانهای "هزار و یک شب نو" است. نویسنده با بهرهمندی از فرهنگ مردم و شیوههای داستانی در هزار و یک شب، کوشیده است که مفهوم "داستان ایرانی" را به اجرا درآورد.
کتاب مشتمل بر 9 حکایت است. "شهرزاد و چای فروش"، "وحشت"، "گرگ آمد، گرگ آمد!"، "دو یار جوان"، "جبور خان شپش" و ...
"حکایت شهرزاد چای فروش" با این جملات آغاز میشود:
"... خب، خانم شهرزاد خانم را که یادتان هست، نیست؟ ... همان که یک وقتی بهترین قصهگوی دنیا بود و بعدها دید که نه بابا! کار فرهنگی آب و نانی ندارد، زد به کار آزاد که در آن هم ناموفق بود. شهرزاد خانم، پاک حیران شد. شم اقتصادی که نداشت ببیند باد از کجا میآید تا او هم بادش بدهد، در شان خودش هم نمیدید که بعد از این همه سال، حالا برود چارتا کتاب ترجمه بخرد، از بر کند و برود کافیشاپی، جایی بنشیند و از نظرات پستمدرن ژان تاتو و یا لیزا مدو، حرف بزند و این جوری برای خودش دکان باز کند …
خب، روزگار هم سر سازگاری نداشت و شهرزاد خانم گوشهگیر شد اما هنوز هم خانمی است بسیار متین و موقر و چاق و چله و اینجور میگویند که چند وقتی که خانهنشین بوده، یک سبیل پرپشت خیلی خوشگلی هم درآورده است ..."