درباره كتاب 'تو در قاهره خواهی مرد':
داستان، روایتی از زندگی محمدرضا پهلوی است در سال 1344. در این کتاب ترسها و باورهای شاه پهلوی با رفتوبرگشتهای زمانی روایت میشود. نویسنده در کتاب به گوشههای تاریک ذهن شاهی سرک میکشد که از ترور میهراسد و به اطرافیانش مشکوک است. صدر شخصیت داستانی شاه را با مستندهای تاریخی فراوانی که با تحقیق به دست آورده و با استفاده از فلاشبک و فلاشفوروارد میسازد ... (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
فصل اول کتاب با این جملات آغاز میشود:
"27 اسفند 1343
خبر مرگش را شنیدهای. دو روز مانده به پایان سال. خبر مرگ پادشاه سابق مصر را. خبر درگذشت ملکفاروق را. ملک فاروق رفته. ملکفاروق مرده. امپراتور سرزمین فراعنه جان باخته. برادر ملکهی اولت بیخبر وداع کرده. ملکفاروق در تبعید مرده. در ایتالیا، در رم. دور از خانهاش. دور از سرزمینش. شبیه پدرت که در ژوهانسبورگ درگذشت. در تبعید. دور از خانه و سرزمینش. دور ... دور ... دور …
ملکفاروق بعد از کودتای ژنرال محمدنجیب از مصر دور شده بود. ملکفاروق سیزده سالی را دور از خانه و موطنش سپری کرد. سیزده ... سیزده ... سیزده ... تو از کودتا نفرت داری. تو از ژنرال نجیب که ملکفاروق را سرنگون کرد نفرت داری. از جمال عبدالناصر که رئیسجمهور مصر شد نفرت داری. از این که حکومت سلطنتی مصر با سرنگونی او تمام شد نفرت داری. از این که سالروز سرنگونی سلطنت ملکفاروق را جشن ملی مصر اعلام کردند نفرت داری. از این که ملکفاروق دور از سرزمینش درگذشت نفرت داری. تو از تبعید نفرت داری. تبعید ... تبعید ... تبعید ... نفرت ... نفرت ... نفرت ..."