ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
شناسنامه محصول
بازنشستگی و داستانهای دیگر
نویسنده:
محمد محمدعلی
ناشر:
کتابسرای تندیس
سال نشر:
1392
(چاپ
1
)
قیمت:
5000
تومان
تعداد صفحات:
95
صفحه
شابك:
978-964-8944-90-7
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 2 نفر
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'بازنشستگی و داستانهای دیگر':
مجموعه داستان بازنشستگی یکی از بهترین آثار محمد محمدعلی، نویسندهی نامآشنای معاصر است. محمدعلی از معدود نویسندگان معاصر ایرانی است که ضمن جلب توجه منتقدان و دریافت چندین جایزهی ادبی، توانسته در میان خوانندگان عمومی کتاب نیز مخاطبان بسیار زیادی پیدا کند. اغلب آثار او بارها تجدید چاپ شده و سنت تازهای در داستاننویسی مدرن ایران بهجا گذاشته است. دو داستان "مرغدانی" و "بازنشسته" در مجموعه بازنشستگی، از معروفترین داستانهای کوتاه پس از انقلاب است. این داستانها از سال 1366 تاکنون، بارها و بارها چاپ و مورد ارزیابی منتقدان قرار گرفته و پس از دریافت لوح تقدیر "بیست سال داستاننویسی" (1377)، از داستانهای کلاسیک معاصر بهشمار میرود. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان "مرغدانی" با این جملات آغاز میشود:
"تلفن زنگ زد. کاشفی بود.
"بازنشستگی آقا ولی چی شد؟"
"احتمالا همین امروز فردا حکمش صادر میشود."
"براش کاری در نظر گرفتم."
"ممنون که سفارش ما را فراموش نکردی، جناب!"
"فقط بگو مرد کارهای سنگین هست؟"
"به هیکل گنده و شلش نگاه نکن. اینجا دست تنها کار یک آبدارخانه و چند تا کارمند را پیش میبرد."
"بعدازظهر میآیم سراغش تا محل کار را نشانش بدهم. تو هم بیا. بهترست که جلو تو باهاش حرف بزنم."
بدم نمیآمد مرغدانی و باغی را که به تازگی اجاره کرده بود، ببینم. گاهی که به خواهش همسایهها مرغ پر کنده میآورد، مینشست و از تجهیزات مرغدانی، و محوطهی باصفای اطرافش تعریف میکرد. از درختهای میوه، از حوض و آبنمای ساختمان اربابی، ردیف شمشادها و ... خلاصه، میگفت عین بهشت برین است.
گوشی را گذاشتم. صدا زدم: "آقا ولی، آقا ولی!"
مثل همیشه، تا بجنبد و شکم بزرگش را جابهجا کند، و بیاید جلو در اتاق و بگوید: "فرمایش؟" چند دقیقهای طول کشید ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!