ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
شناسنامه محصول
ولگردهای دارما
(The Dharma Bums)
نویسنده:
جک کروآک
(Jack Kerouac)
ترجمه:
فرید قدمی
ناشر:
روزنه
سال نشر:
1397
(چاپ
5
)
قیمت:
72000
تومان
تعداد صفحات:
312
صفحه
شابك:
978-964-334-431-3
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 7 نفر
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'ولگردهای دارما':
جک کروآک نه تنها خالق سبکی نوین در نوشتار (نوشتار خودبهخودی) بود، بلکه با آثارش تاثیر شگفتی بر زندگی مخاطبانش نیز گذاشت؛ از جیم موریسون و باب دیلن آوازهخوان گرفته تا جانی دپ بازیگر و چارلز بوکفسکی نویسنده، از جنبش دانشجویی 1968 آمریکا تا دانشجویان عاصی آلمان و فرانسه، خیل عظیمی از جوانان از آثار او متاثر شدند. نوشتار خودبهخودی کروآک مثل بداههنوازی جز است، پرشور و برانگیزاننده. شهرت او مدیون انتشار رمان "در جاده"اش است؛ رمانی دربارهی سفرهای جادهایاش به همراه نیل کسدی که ظرف دو هفته نوشته شد. نیل کسدی همان کسی بود که کروآک را بیشتر با دنیای زیرزمینی آمریکا آشنا کرد، پسرکی آنارشیست که بخشی از نوجوانیاش را در دارالتادیب گذرانده بود، آن هم به خاطر سرقت ماشین. "ولگردهای دارما" متعلق به دورهی بودیستی کروآک است، تحت تاثیر دوست شاعرش، گری اسنایدر، که در رمان با نام جافی رایدر ظاهر میشود. حضور نیل کسدی (کادی) در این رمان کمرنگ است، اما فصل درخشانی از رمان به خودکشی ناتالی جکسون (رزی)، عشق بزرگ کسدی، پرداخته. جک کروآک در کنار ویلیام باروز و آلن گینزبرگ مثلت نسل بیت را تشکیل میدهد ...
داستان با این جملات آغاز میشود:
"کلهی ظهر روزی از روزهای آخر سپتامبر 1955 بیرون لسآنجلس پریدم توی یک قطار باربری و رفتم توی یک گاندولا و ساکدستیام را گذاشتم زیر سرم و دراز کشیدم و پاهایم را ضربدری انداختم روی هم و از شمال که به سمت سانتاباربارا دور میشدیم، رفتم توی بحر ابرها. سانتاباربارا فقط مقصدی محلی بود و برنامهام این بود که آن شب در ساحل سانتاباربارا بخوابم و صبح روز بعد بروم سنلوئیس ابیسپو یا همهی روز را سوار قطار باربری درجه یکی شوم و ساعت هفت عصر برسم سنفرانسیسکو. نزدیکیهای کاماریلو، آنجا که چارلی پارکر دیوانه شده بود و استراحت میکرد تا دوباره سلامت نرمالاش را به دست آورد. وقتی به سمت راهی فرعی پیش میرفتیم تا راه اصلی را بدهیم به قطاری دیگر، ولگرد کوچولویی پیر و لاغر پرید بالا توی گاندولای من و مرا که دید، از تعجب خشکش زد ..."
اطلاعات بیشتر درباره این کتاب را
اینجا
و
اینجا
بیابید.
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!