درباره كتاب 'همه ترسهایم':
... در آغاز سال 1989 که رژیم کمونیستی چک اسلاواکی رو به افول بود، هرابال پس از سکوت ادبی طولانیاش، دوباره شروع به نوشتن کرد. او اینبار متنهایی کوتاه و شخصی نوشت که خودش آنها را گزارشهای تغزلی مینامید. او بعد از ملاقاتهایی که با آوریل گلیفورد، دانشجوی آمریکایی، داشت این متنها را به شکل نامههایی خطاب به دبنکا "آوریل گلیفورد" که الهه الهام سالهای بعدی او شد، نوشت. این نامهها که محدوده زمانی 1989 تا 1992 را در برمیگیرند، بازتاب بخشهایی از وقایع زمانه هرابال هستند که او آنها را به شیوه تکگویی درونی در نوشتاری سبک، طولانی و سیال، بهگونهای شاعرانه اما هدفمند به رشته تحریر در آورده است. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
مطالب کتاب با این جملات آغاز میشود:
"گاهی اوقات وقتی بیدار میشوم و غبار خواب از سرم میگذرد، کل اتاق آزارم میدهد. کل اتاق خوابم و نمایی که از پنجره دیده میشود، بچهها به مدرسه میروند و مردم به خرید، همه میدانند کجا بروند و تنها منم که نمیدانم کجا میخواهم بروم. لباس میپوشم و در حال سکندری خوردن با چشمانی تار، امیدوار به اینکه بتوانم شلوارم را بالا بکشم، میروم و با ریشتراش برقی صورتم را اصلاح میکنم - اکنون سالهاست که وقتی اصلاح میکنم از نگاه کردن به خودم در آیینه اجتناب کردهام، دو شاخه را در حمام به برق میزنم و در تاریکی حمام یا گوشهای در راهرو، روی صندلی مینشینم و اصلاح میکنم. دیگر دوست ندارم به خودم نگاه کنم. از صورت خودم میترسم. حتی ظاهر خودم هم آزارم میدهد، مستی دیروز را در چشمانم میبینم، حتی دیگر صبحانه نمیخورم، یا اگر بخورم فقط قهوه و بعد یک نخ سیگار ..."