در بخشی از پیشگفتار کتاب میخوانیم:
"... دغدغههای مختص زنان که مردان به حساب نمیآورند حوزههای متنوعی را دربرمیگیرد، ولی در ادامه متوجه خواهید شد که مدام سه مضمون تکرار میشود: بدن زنانه، مسئولیت مراقبتی بیمزد زنان و خشونت مذکر علیه زنان. این مسائل چنان اهمیتی دارند که سروکلهشان تقریبا در تمام بخشهای زندگی ما پیدا میشود و بر تجربیات ما از هر چیزی، از حملونقل عمومی گرفته تا سیاست، در محل کار و در اتاق عمل تاثیر میگذارد. اما مردان فراموششان میکنند، چون مردان بدن زنانه ندارند. آنها، همانطور که خواهیم دید، فقط کسری از کار بیمزد زنان را انجام میدهند. آنها هم مجبورند با خشونت مذکر دستوپنجه نرم کنند، اما این خشونت به شیوهای متفاوت با خشونتِ پیش روی زنان تجلی مییابد. پس این تفاوتها همچنان نادیده گرفته میشوند و ما همچنان بهنحوی پیش میرویم که انگار بدن مردانه و تجربهی زیست متناظرش خنثاجنسیت است. این نوعی تبعیض علیه زنان است.
در سراسر این کتاب ارجاعاتی به جنس و جنسیت دارم. منظور من از "جنس" ویژگیهای زیستی است که مشخص میکنند آیا افراد مذکرند یا مونث. XX و XY. منظورم از "جنسیت" معانی اجتماعی است که به این واقعیتهای زیستی منتسب میکنیم؛ شیوهای که با زنان بهخاطر مونث پنداشتهشدنشان رفتار میشود. یکیشان [جنسیت] ساختهی دست انسان است، اما هر دو [جنس و جنسیت] واقعی هستند. و هر دو پیامدهای مهمی برای زنان دارند، چون این دنیای ساختهشده با دادههای مردانه را هدایت میکنند ..."