ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
شناسنامه محصول
داستانهای کفدستی
(Palm-of-the-Hand Stories)
نویسنده:
یاسوناری کاواباتا
(Yasunari Kawabata)
ترجمه:
محمدرضا قلیچخانی
ناشر:
کتابسرای تندیس
سال نشر:
1392
(چاپ
1
)
قیمت:
9350
تومان
تعداد صفحات:
277
صفحه
شابك:
978-600-182-073-1
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 6 نفر
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'داستانهای کفدستی':
نویسنده کتاب، برندهی جایزهی ادبی نوبل 1968 بوده است. او بر این باور بود که گوهر هنرش نه در رمانها، که در داستانهای کوتاهش نهفته است؛ داستانهایی که آنها را "داستانهای کفدستی" میخواند و در طول زندگی هنریاش از 1923 نوشتنشان را آغاز کرده بود.
این داستانها که گاه خیالی، گاه واقعی و گاه حتی روایتی از زندگی خود نویسنده هستند، گویای علاقهی همیشگی کاواباتا به کوتاهنویسی و فشرده کردن پیرنگ داستانند. تنهایی، عشق، گذر عمر و مرگ درونمایههای اصلی این داستانها را تشکیل میدهند. داستانهای کفدستی بازتابانندهی گسترهی شگفتآور آثار و نیز پیچیدگی روحی-روانی یکی از برجستهترین استادان داستان کوتاه قرن بیستم است.
کاواباتا در 1972، یعنی در 73 سالگی، به دلایلی که فقط خودش از آنها آگاه بود به زندگیاش پایان داد. کتابهای "سرزمین برف"، "هزار درنا"، "آوای کوهستان"، "خانهی زیبارویان خفته" و "رقصندهی ایرو" از جمله آثاری هستند که از کاواباتا به فارسی برگردانده شده است.
اولین داستان مجموعه با نام "نقطهی روشن" با این جملات آغاز میشود:
"پاییز بیست و چهار سالگیام دختری را در مهمانخانهای ساحلی دیدم. در این دیدار بود که به او علاقمند شدم.
دختر ناگهان سرش را بلند کرد و با آستینهای کیمونویش صورتش را پوشاند. وقتی متوجه حرکتش شدم، احساس کردم که حتما دوباره مرتکب همان عادت بد همیشگیام شدهام. دستپاچه شدم و با شرمندگی زیاد گفتم:
"بهت زل زده بودم، درسته؟"
"آره ... ولی اشکال نداره." لحن ملایمی داشت و در کلمههاش شادی و نشاط موج میزد. نفس راحتی کشیدم.
"اذیتت کردم، مگه نه؟"
"نه. اشکالی نداره، ولی ... اصلا خودت رو ناراحت نکن."
آستینش را پایین آورد. از قیافهاش معلوم بود دارد سعی خودش را میکند تا دوباره نگاهم کند. برگشتم و به دریا خیره شدم ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!